۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

مجازات یا تنبیه

بد نیست اگر برخی از تعاریف پایه ای حقوق را هر از چندی با خود مرور کنیم، در این فرآیند احتمالاً توجهمان به برخی از انحرافات رایج از یک وجدان حقوقی سالم جلب خواهد شد که در حالت عادی دقیقاً به دلیل همان رواج از دیده ها پنهان می مانند.

امروز من در کمال ناباوری کشف کردم وجود دارند دانشجویان تحصیلات تکمیلی در حوزه علوم انسانی که تعریف دقیقی از مفهوم «جرم» (به ضم جیم، به فتحش را اگر نشناسند حرجی نیست) در ذهن ندارند و یا لااقل قادر به ارائه آن نیستند.

آیا هر گونه عدولی از خط قانون جرم محسوب می شود؟ قطعاً خیر. جرائم آن دسته از انحرافات نسبت به قانون هستند که قانون بنا بر دلائل و مبانی حقوقی برای آنها «مجازات» در نظر گرفته است.
حال باید به این سوال پاسخ داد که مبانی وضع مجازات برای عبور و عدول از قانون چیست. حقوقدانان نتیجه گرا -بعنوان برابرنهاد حقوقدانان حق گرا- برای مجازات دو کارکرد بر می شمارند
1- کارکرد جبرانی
2-کارکرد کنترلی
کارکرد جبرانی: در جائی مورد استفاده قرار می گیرد که اصل حق به شکل غیرقابل بازگشتی تضییع شده است و معادل آن (به هزینه مجرم) به ذیحق یا ذیحقان باز می گردد.
کارکرد کنترلی: در این کارکرد، مجازات با بالا بردن هزینه جرم برای مجرم، احتمال وقوع جرم در سطح جامعه و در نتیجه جمع هزینه های وقوع جرم در جامعه و محافظت جامعه در برابر جرم را مینیمم می کند. به عبارت دیگری مبنای محاسبه هزینه جرم، و حتی یک گام فراتر، تعریف آن، حداکثر کردن سود «جامعه» است. حالا که دارید از نزدیک به این ماجرا نگاه می کنید این کارکرد دوم بیش از اندازه توتالیتری به نظر نمی رسد؟ تغییر کارکرد عکس العمل قانون در برابر مجرم از جزا به تنبیه چه مبنای حقوقی ای دارد؟، آیا ابعاد ظلم هیچ مجرمی در اجتماع با ظلم نهادینه شده در چنین قانونی قابل مقایسه است؟
چرا در این مملکت ما اینقدر راحت کارکرد کنترلی جزا را پذیرفته ایم و در تجزیه و تحلیل و استدلال هایمان از آن استفاده می کنیم؟

و حالا که پذیرفته ایم، چطور می توانیم از حکومتی که با نگاهی مشابه بر خود ما حکومت می کند، شاکی و ناراضی باشیم؟.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر