۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

بره و هیولا

نیروی شر و تاریکی بنا به ماهیت خود تمامیت خواه است.اگر از حد معینی نزدیک تر شوی تو را برده یا مرده می خواهد.درست بر خلاف خیر و روشنایی در ذات خود متکثر و منتشر است. اگر نزدیک شوی, در حالی که تن به بردگی نداده ای, به جنگ خواندیش و اگر به اتکای نیروهای بیرونی چنین کردی باید بدانی تاریکی به ندرت با دنیای بیرون سازش استراتژیک می کند و قدرت در برابر نیروی شر, یعنی چیزی که او را در کوتاه مدت وادار به واکنش کند
پ.ن1: پندی به خودم بود بیشتر
پ.ن2: عنوان پست نام یکی از فصلهای کتاب ماجراهای یک مشاهده گر, اثر پیتر دراکر است.

بدون اون برتا, احساس می کنم لختم

یکی از چیزهایی که من در باند جدید می پسندم, اینه که بیشتر لاس می زنه و کمتر می کنه

بهیموت

به نظرم این بهترین تعبیریه که در اتحادیه ابلهان از ایگنیشس شده. این تعبیر فقط یکبار و موقع استخدام در شلوار لوی (ظاهرا در ذهن گونزالو) به کار می ره ولی بهتر از هر چیز دیگه ای موقعیت ایگنیشس رو در کتاب نشون می ده. فورتونا به کمک این گربه ابلیس, چرخ رو برای همه شخصیتهای داستان می چرخونه. آدمهای عاقل و بالغی که زندگیشون رو به اختیار و با عقل سلیم اداره می کنن.

۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

پنجشنبه 12 بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک


لیست چیزهایی که امروز می خواستم اینجا ثبت کنم خیلی طولانی تر از روزهای پیش است؛ اما، ظاهرا پیش و بیش از همه میمون از فضا برگشته است که توجه مردم و رسانه ها را جلب کرده. توانایی بار به خارج از جو از آن جهت توجه دنیا را به خود جلب کرده که مقدمه ای برای ساخت موشکهای قاره پیماست.اینکه سرمایه گذاری بر توسعه چنین بخشهایی از فناوری و دانش مهندسی چه تاثیری بر اکوسیستم اقتصاد و فناوری کشور دارد موضوع جداگانه ای است که مطمئن نیستم بخواهم مستقیما به آن بپردازم ولی در قالب نوشته های دیگر گریزهایی به آن خواهم زد. به نظرم سرمایه گذاری در این حوزه بر تعادل راهبردی قوا در جهان و منطقه هم تاثیر قابل توجهی ندارد. با در نظر گرفتن توان و عملکرد سپرهای دفاع ضد موشکی فعلی، آنقدر که توسعه فناوری ساخت موشک های کوتاه برد و میانبرد (بویژه سوخت جامد) و تلاش برای به اشتراک گذاشتن دانش فنی آن با «متحدان ناآرام» ما می تواند منطقه و دنیا را تحت تاثیر قرار دهد؛ توسعه فناوری به سمت ساخت موشکهای بالستیک قاره پیما نمی تواند. به نظرم مصرف این سرمایه گذاری ها بیشتر در حوزه تبلیغات و آن هم با تمرکز بر داخل کشور است. به طور مشخص در حوزه سیاست خارجی این مانورها بیشتر از آنکه منتقل کننده پیام راهبردی قابل اعتنایی به طرف دیگر در مذاکره (هسته ای) باشد، که البته تا حدودی هست؛ دست رادیکال هایشان را برای تشدید فشارها باز می کند و این البته شاید همان چیزی است که عده ای از بازیگران عرصه سیاست طالب آن هستند. در حوزه داخلی هم ارزیابی اولیه من این است که فشارهای اقتصادی و معیشتی شدیدتر از آن و پشتیبانی نهادهای اجتماعی و فرهنگی و البته دستگاه پروپاگاندا ضعیف تر از ان است که با این روش ها بتوان سرمایه اجتماعی و مشروعیت خرید. دوستان مون کلا قدری اولد فشن هستند و به روش توسعه چین در 6 دهه پش یا خرید ممشروعیت سیاسی برخی کشور ها در 7 دهه پیش علاقه ای استثنایی دارند؛ من هم البته استثنائاً با همین استایل اولدفشن مشکل دارم؛ وگرنه، من خودم عاشق اولدفشنم.
مقامات دولت اسرائیل هم در اظهاراتی که بر خلاف رویه سالهای اخیر ، نسبت به دولت آمریکا، آشتی جویانه بوده خود را همراه و هماهنگ سیاستهای آمریکا برای استفاده از گزینه های قهری جهت متوقف کردن برنامه هسته ای ایران نشان داده اند و در عین حال آمریکا را تشویق به افزایش تهدیدهای نظامی در این حوزه کرده اند. انتخاب مجدد نتانیاهو می تونه موقعیت ایران را تضعیف و شانس برخورد نظامی با برنامه هسته ای را به شدت تقویت کتد.
در آنسوی ماجرا ظاهرا ایران قصد داره تا با اشکال تراشی ( در مورد محل برگزاری و ...) زمان برگزاری دور بعدی مذاکرات رو به تعویق بندازه شاید چون اولا شانس زیادی برای کاهش تحریم ها با تسریع مذاکره نمی بینند. ثانیا چون مذاکره رو شکست خورده می دونن فکر می کنن تعویق این شکست به معنی تعویق موج جدیدی از تحریم هاست ( به نظرم غرب اگر می خواد از ترکیب مذاکره و تحریم نتیجه بگیره باید یک جدول زمان بندی برای توسعه تحریم ها مستقل از روند مذاکرات و تنها مبتنی بر یک آستانه عمل جدی از سوی ایران داشته باشه. این مسئله از اون جهت اهیمت مضاعف داره که احتمال می دم با توجه به شرایط این بار طرف ایرانی بر مسئله رفع تحریم ها تمرکز خیلی بیشتری داشته باشه.البته تامین مشروعیت برای این عمل بسیار بسیار دشواره و البته شانس استفاده از شکافهای داخل ایران رو هم بسیار کم می کنه. ارزیابی من البته اینه که فقره اخیر با توجه به شرایط ایران اهمیت چندانی نداره.این ماجرا ادبیات موضوع جالبی داره که بعدا مفصل در موردش می نویسم. اون چیزی که الان به نظر می رسه اینه که در حال حاضر غرب به حفظ رشته مذاکرات بیشتر علاقه نشون می ده تا ایران به این نشان که دور قبل تیم ایرانی تهدید خیلی جدی به ترک میز مذاکره کرده بود و بخش زیادی از زمان مذاکره صرف تنظیم بیانیه مطبوعاتی طرف ایرانی شد). یک ملاحظاتی هم در مورد ارتباط این ماجرا به انتخابات در ایران و اسرائیل و شرایط منطقه هست که به اونهم بعدا مفصلا می پردازم. متکی، وزیر امورخارجه سابق ایران هم از رویه دیپلماتیک دولت در موضوع هسته ای به شدت انتقاد کرده. برکناری مفتضح متکی ظاهرا عمیقا تحت تاثیر این بوده که احمدی اون رو کاملا مطیع خودش نمی دیده و برداشتش این بوده که حضور متکی در این پست اختیارات و تحرکات خودش در حوزه سیاست خارجی رو به نفع بالادستی ها محدود می کنه. در این موضوع هم نکاتی هست که جای تامل بیشتر داره.
لاریجانی هم مصوبه دولت برای نصب مرتضوی از سوی معاون رئیس جمهور به سمت سرپرست سازمان تامین اجتماعی رو غیر قانونی خوانده. فکر نمی کنم احمدی به این سادگی ها کوتاه بیاد (اگر می خواست کوتاه بیاد شروع نمی کرد) یک جنبه ماجرا اینه که این روزها دسترسی به منابع مالی برای دولت خیلی مهم شده. دوستی می گفت آدم قاعدتا نزدیک انتخابات باید دنبال رای باشه، نه پول؛ ولی من فکر می کنم در شرایطی که ما هستیم ارتباط رای و پول (لااقل برای دولت) خیلی مستقیم شده.
خبرهایی هست در این مورد که هاشمی به طور ضمنی برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کرده. حتی بعضی تحلیل ها می گن بازداشتهای اخیر روزنامه نگارها با مسئله احتمال بازگشت هاشمی ارتباط داره.حضور هاشمی البته می تونه جبهه اپوزیسیون رو هم در مورد شرکت کردن یا نکردن در انتخابات دچار شکاف کنه. این احتمال مطرح شده که روحانی هم ، به عنوان گزینه بینابینی، که هم حمایت مجموعه ای از طیفهای نزدیک به هاشمی و هم حمایت بخش های از اصولگراها رو داره حضور پیدا کنه. جبهه پایداری هم گفته بعد از ائتلاف حداد عادل با ولایتی و قالیباف اون رو از لیست کاندیداهای احتمالی ش حذف کرده. گویا الان به گزینه هایی مثل لنکرانی(هلو)،فتاح(وزیر نیروی دولت اول احمدی) و جلیلی فکر می کنند. به نظر من در نگاه اول شانس سه گانه حداد،ولایتی،قالیباف از بقیه بیشتره.
حسن حبیبی هم فوت شد. حبیبی از نویسندگان پیش نویس قانون اساسی، معاون اول هاشمی و معاون اول دور اول خاتمی بود. گل آقا همیشه برای شوخی با هاشمی (که کاریکاتورش طبیعتا قابل چاپ نبود) از پروکسی حبیبی استفاده می کرد. به نظرم این جدی ترین نقش حبیبی در سیاست ایران بود.
تق بهار عربی هم دراومد الحمدالله. در مصر پیمانی بین موافقان و مخالفان دولت برای پرهیز از خشونت امضا شده که در چشم من چیدن میز برای موافقان دولت، به مثابه مقدمه ای برای خوردن مخالفان (بویژه سکولار) است. اصولا واضح بود که البرادعی الدنگ شانسی نداره که از پس این جونورها بر بیاد. سازمان دیده بان حقوق بشر هم به اینکه تق بهار عربی دراومده و راه برای حضور دولتهای ناقض حقوق بشر بازه اذعان کرده. این ابله ها کی می خوان واقعیتهای ساده و بنیادی مربوط به کشورهای جهان سوم رو یاد بگیرن من  نمی دونم.
امروز رفتم بازار بزرگ رو گشتم. جای خفنیه. باز هم می رم اگه عمری باشه. دوست داشتم می شد اونجا یک پاتوقی جور کرد.نهار هم در شمشیری چلوکباب سلطانی زدم. خیلی نزیدک به کانسپت اولیه چلوکباب و یکی از بهترین کباب برگ هایی بود که من در عمرم خورده بودم. تنها نکته قابل تاسف حذف زرده تخم مرغ از مخلفات چلوکبابه.
از این یادداشتهای روزانه خیلی ناراضی ام. احتیاج به بازنگری اساسی داره.

۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

لینکلن/ در ستایش سیاست به مثابه امر انضمامی


گره اصلی داستان و موتور محرکه ای که آن را پیش می برد؛ تلاش سخت برای تصویب متمم سیزدهم قانون اساسی آمریکا جهت  لغو برده داری و موفقیت میلی متری آن است. به نظرم خیلی جذابه نگاه کردن به جنبه های انضمامی استقرار یک اصل در یکی از برترین دموکراسی های جهان. اصلی که امروز در چشم ما زرنوشته و آسمان کوب و غیر قابل بحث است. اما جذاب تر اینه که این گره و موتور یک ابزار و ملاحظه صرفا تکنیکی برای پیشبرد داستان و فروختن چیره دستی های نویسنده در خلق شخصیت ها و برخوردها و لحظه ها نیست. این گره خود بخش مهمی از پیام داستان است و به نظرم به این اعتبار و از این منظر داستان گویی فیلم لینکلن یک کار هنری جدی است ( یک پدیده فرمال و تکنیکی به سطح امری قابل تامل وجدان انسانی و حس زیبایی شناسی برکشیده شده است).
تمرکز داستان بر عمق شخصیت لینکلن و چالش هایش چندان زیاد نیست و اگر ، مثل من، با این نگاه به تماشای فیلم بنشینید مایوس خواهید شد. در عوض فیلم چهل تکه چشم نوازی از داستانهای کوتاه در مورد شخصیتهای مختلف است و نگاه این شخصیتها به لینکلن و حوادث جنگ داخلی و الغای برده داری به زیبایی با این داستانهای کوتاه در آمیخته تا شیرازه پیوندشان در قالب فیلم شود.
پ.ن1:لینکلن عادت به نقل داستانهای کوتاه و نغز در مناسبات های گوناگون ( حتی شرایط خطیر) داشته و از این منظر روش فیلم در قصه گویی بی شباهت به مشی و منش لینکلن نیست.
پ.ن2: به نظرم جای داستانهای کوتاهی از جنوب و البته حکایتهایی از مخالفان الغای بردگی در اتحاد شمال خالی بود

چهارشنبه 11 بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک


وزارت اطلاعات در مورد بازداشتهای اخیر روزنامه نگارها بیانیه صادر کرده. فکر می کنم این معنی رو می ده که حول این موضوع ، یعنی ارتباط شعار انتخابات آزاد و طرح دشمن، مانورهای سنگین تری خواهند داد. خودشون هم البته در بیانیه گفته اند که احتمالا بازداشتهای بیشتری در راهه. حدس من اینه که پخش مستندهای تلویزیونی هم همچنین. صدای آمریکا گفته این بازداشتها در قرارگاه عمار طراحی و اجرا شده. خود این قرارگاه عمار هم از اون پدیده هایی است که ارزش نوشتن مستقل و مفصل داره و اگه عمری باشه حتما این کار رو خواهم کرد. فعلا هم که لولوی دشمن بی بی سی است. طبیعیه که وقتی به نظر میاد حریف در آستانه برگزاری یک مانور سنگینه در این جبهه، عموما با هدف گرا ندادن به حریف و البته ایجاد فرصت برای استفاده از شرایط غیر تعادلی اون، یک سکون تاکتیکی مستولی بشه. البته این هم خودش برای برادران استفاده هایی داره. مثلا با القای اینکه قصد انجام یک حرکت بزرگ و سنگین داریم و در نتیجه ترغیب طرف مقابل به سکون، مومنتم گسترش شعار انتخابات آزاد رو بگیرن، ولی مقدمات انجام مانور رو، بر خلاف اختلاس اخیر، هی کش بدن. همونطور که دیروز هم نوشتم نظام علامتدهی جنش سبز هم خیلی متمرکز و البته در طرف دیگه به تبع اون خیلی توده ای است. یک بخشی از ماجرا هم بر می گرده به ضعف عمومی همه ما در درک تکنیکی از مقوله انتقال پیام. فکر می کنم بهبود درک ما از جنبه های تکنیکی انتقال پیامهای اجتماعی که یک مهارت ضروری اجتماعی و حتی حرفه ای و تجاری است؛ شروع مناسبی برای اصلاح نظام علامتدهی طبقه متوسط در ایران باشه.
دلار هم در بازار آزاد به سلامتی داره به چهار هزار تومان نزدیک می شه.زمزمه هایی هم هست گویا که دولت سال آینده می خواد بره سراغ بودجه مالیات محور رو محقق کنه. به زبان لری یعنی می خواد پوست هر کسی رو که در بخش رسمی و شفاف اقتصا فعالیت می کنه بکنه. یک یادداشت کوتاهی نوشتم در این مورد، به سفارش یک دوست نازنین، که شاید به خودش ندم که منتشرش کنه ولی به احتمال زیاد اینجا می ذارمش. این روزها من خیلی ملنگم و مدام در حال کس کلک بازی؛ اینه که این یادداشتها اینقدر رقیق شده. دوست دارم در این وضعیت تغییری ایجاد کنم.غم نان و کون گشاد البته اگر بگذارند.
راستی تا یادم نرفته این رو هم اضافه کنمف به جهت ثبت، که این شعاری که احمدی توی مجلس داده در باب قالی و حصیر و اینها گویا بخشی از یک ترانه معین بوده. خیلی باحاله به نظرم.

۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

سه شنبه 10 بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک


9 روزه که اینجا چیزی منتشر نکردم. راستش اصولا چیز زیادی ننوشتم که بخوام منتشر کنم. ملاحظاتی هم البته وجود داشت. در روزهای اخیر تعداد زیادی از روزنامه نگارها ( نقل قول غالب 12 نفر) بازداشت شدند. وزارت ارشاد بیانیه داده که جرائم بازداشت شدگان مطبوعاتی نبوده. یکی از رسانه های محافظه کار ( فارس به گمانم) گفته که این بازداشتها در ارتباط مدرسه روزنامه نگاری بی بی سی بوده. به نظرم بخشی از ماجرا هم مربوط به نزدیک شدن زمان انتخابات است. روزنامه نگارها در ایران امروز تا حد زیادی همان فعالان اجتماعی یا به عبارت دیگر راهبران فعالیت های اجتماعی از طریق انتشار سیگنال ( به خصوص در فضای رسانه های غیر رسمی) هستند. زمانبندی بازداشتها به نظرم مناسب بوده واقعا، نه اونقدر از انتخابات دوره که اثری رو که باید در تضعیف نظام سیگنالینگ غیر رسمی نذاره و نه اونقدر نزدیکه که سایه اش بر سر انتخابات سنگینی کنه. الان که این یادداشت رو می نویسم تعدادی از بازداشت شده ها آزاد شدند خوشبختانه. بنا به اخبار موجود یکی از اصلی ترین محور سوالات طرح شده (انگار که امتحانه) سخنان رهبر در 19 دی درباره آزادی انتخابات بوده. یک بخش از این پدیده که خبرنگاران در ایران تبدیل به نوک پیکان کازارهای سیاسی و اجتماعی شده اند؛ خوب به طور طبیعی وابسته به حرفه آنهاست که شبکه سازی و تنظیم و انتشار محتوا، محور و جوهر آن است. بخشی از ماجرا به رسانه زدگی در جهان سوم بر می گرده و بخشی هم البته ریشه در پدیده بهار مطبوعات اصلاحات داره. این دو پدیده اخیر خودشان البته حکایتهای مفصلی هستند که ارزش پستهای مستقل و جداگانه دارند. اما به هر حال این تمرکز نظام سیگنالینگ همیشه جنبش های اجتماعی و سیاسی در ایران را به شکل های گوناگون آسیب پذیر کرده و باید فکری به حال آن و مهندسی مجدد نظام علامتدهی طبقه متوسط کرد. یک نکته بسیار ناراحت کننده در مورد بازداشتهای اخیر حضور افرادی در لیست بازداشتی هاست که در مجلات روشنفکری و نسبتا وزین( و نه رسانه های صرفا خبری) فعالیت می کردند. امیدوارم این بازداشتها مقدمه تعطیلی این نشریات نباشد.
یکی از اتفاقات جالب روزهای گذشته هم این بود که دولت با تغییر آئین نامه سازمان تامین اجتماعی مرتضوی را که از ریاست سازمان برکنار شده بود به عنوان سرپرست سازمان در صندلی مدیریتش ابقا کرد. این «دور زدن» که البته وقتی دور زدن قانون است خیلی ها از آن انتقاد می کنند؛ سکه رایج روزگار ما در نظام سیاسی و اقتصادی کشور شده و تصور من این است که گرچه در حال حاضر احمدی نژاد با فاصله زیاد از سایرین در این زمینه جلوتر است و مخالفانش این عملکرد را دستمایه انتقاد از او قرار داده اند؛ اما، ان فقط شروع مسابقه است و ویروسی که در این هشت ساله با احمدی نژاد وارد بدنه سیاسی کشور شد بعد از این هشت سال به پایان دوران پنجره ای خود می رسد و در روزهای نه چندان دور ابعاد تازه و البته وحشتناکی از حمله آن به همه جا و همه چیز را شاهد خواهیم بود.
از اتفاقات جالب دیگر این روزها ماجراهایی است که پس از دفاع عسگراولادی از سران فتنه و پافشاری بر آن مواضع اتفاق افتاده است. بدنه محافظه کاران در واکنش های مختلف در برابر این اصلاحات موضع گرفته اند یا تلاش کرده اند بواسطه تفسیر آن را تعدیل و تلطیف کنند. هاشمی هم گویا مصاحبه ای کرده و در دفاع از
عسگر اولادی حرفهایی زده. بازگشایی این پرونده در آستانه انتخابات ریاست جمهوری البته هیجان انگیز است؛ اما اگر قرار بود اثری داشته باشد باید خرداد 88 گفته می شد و به اجماع بدنه مهمی از سیاسیون می رسید. در حال حاضر این حرفها بیشتر پتانسیل دور کردن اذهان از کانسپت انتخابات آزاد را دارد. اشاره به این پتانسیل به این معنا نیست که من متوجه کارکرد این پروکسی در موضع گیری عسگراولادی علیه سیاستهای تمامیت خواهانه رادیکال نیستم. منتها گمان نمی کنم این موضع گیری اثری داشته باشد؛ یعنی اولا منجر به عقب نشینی جدی از سوی طرف مقابل شود؛ یا اگر بشود این عقب نشینی انعکاسی از یک تغییر نگاه راهبردی باشد و ارزشی بیش از یک ملاحظه تاکتیکی داشته باشد و به علاوه بسیار بعید می دانم این حرکت تاکتیکی (به فرض وقوع) تاثیر مثبتی در تراز جنبش سبز داشته باشد. جایی هم از هاشمی (خیلی مطمئن نیستم) نقل شده بود که حصر عملا برداشته شده و موسوی و کروبی خود در استفاده از آزادی بازیافته امساک و احتیاط پیشه می کنند. اگر واقعا چنین حرفی زده شده باشد باید به حضرات گفت این به معنای برداشته شدن حصر نیست؛ بلکه، به معنای موفقیت زندانبان در نهادینه و درونی  کردن حصر است.من این را با تصویری که از آقای موسوی دارم بسیار بعید می دانم.
دولت آبادی (دادستان تهران) هم از «دوستان انقلاب» خواسته که از تکرار ماجرای انتخابات آزاد پرهیز کنند.یعنی در واقع به هر زبانی که می شد گفتند که نگویید. حالا هی بگویید چرا به ما می گویند زبان نفهم.
پریروز ، بعد از مدتها، یک جلسه کاری خوب و مفید و دلچسب دارم. احساس می کنم یک کارهایی بعد از مدتها دارد روی غلتک می افتد و به مرحله ای می رسد که قابل برنامه ریزی باشد.گوش شیطان کر.
   

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

آرگو


بالاخره آرگو را دیدم. فیلم بدی بود به نظرم. اول قصد داشتم مفصل در مورد اشکالات ساختاری داستان و فیلم نامه بنویسم ولی بعد فکر کردم فیلم بدتر از آن بود که ارزش اینکار را داشته باشد. فیلم به شکل بنیادی بد بود چرا که منابعی را که باید صرف شکل دادن یک داستان منسجم می شد ( زمان فیلم، شخصیتها و تمرکز بر برخی جزئیات) را مصروف در هیجان نگاه داشتن مخاطب با سر هم کردن سکانس هایی از ژانگولرهای هیجان انگیز، مفرح و عاطفی و همچنین نمایش نماهایی اگزوتیک از ایران انقلابی کرده بود.همین.
پ.ن1: روایت فیلم از تاریخ ایران، چه آن بخشی که مترکز در ابتدای فیلم نقل شد و چه آن بخشی که به شکل زیرپوستی در لابلای فیلم روایت شد هم به اندازه بقیه فیلم سطحی و احمقانه بود.
پ.ن2: برای ما که بسیار به موضوع مرتبط ( یا شاید بهتر است بگویم متصل) هستیم، یکبار دیدنش در کنار دوستان به صرف پیتزا و آبجو بد نیست ولی به نظرم بیشتر از این ارزش صرف وقت و توجه ندارد.

۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

دشمن مردم



امروز دو مجرم دیگر، دو زورگیر، اعدام شدند. هر جرمی به احتمال قریب به یقین یک عمل ضد اجتماعی و نوعی جامعه ستیزیه، اما هر جامعه ستیزی دشمن جامعه نیست. کما اینکه خیلی از ما بدون اینکه مجرم باشیم یا به طریق اولی دشمن جامعه، روزانه  جامعه ستیزی می کنیم. به نظرم باید فرق گذاشت بین مجرم عادی، مجرم حرفه ای و مجرم سازمان یافته. مجرم عادی در مواجهه با موقعیت های روزمره زندگی به دلیل شرایط نامناسب و فقدان پشتیبانی و مهارت کافی مرتکب جرم می شه. همین آدم وقتی الگوی جرم در زندگیش جا افتاد و نهادهای حامی رفتاری و اجتماعی پیدا کرد کم کم به فکر ابزار و وسایلی برای بهبود کار و کاهش ریسکش می افته و می شه مجرم حرفه ای ( ممکنه یکی از این ابزارها سازماندهی باشه) این دو جامعه ستیز هستند ولی دشمن جامعه نیستند. عملکردش سیستم رو به چالش می کشه ولی این بخش ناخواسته ای از اثرات فعالیتشونه. اختفا برای این دسته از مجرم ها راهبرد اصلی بقاست. مجرم سازمان یافته اما که از تکامل و توسعه مجرم حرفه ای بوجود می آید چنان در ارتکاب جرم توسعه یافته و زبردست شده که رویکرد تدافعی ش نسبت به ضابطین قانون تبدیل به رویکرد تهاجمی شده. ممکنه به دلایل تاکتیکی اختفا را بر نبرد آشکار ترجیح بده؛ اما، راهبرد اصلی ش برای بقا توسعه فعالیته. این موجود دشمن جامعه است و شدت عمل مستقیم در برابرش ( صرف نظر از اینکه موثرترین راه حل هست یا نه) بر کوچک شدن و تضعیفش تاثیر مستقیم داره. در مورد دو دسته اول سرع عمل در کشف جرم، دستگیری مجرم و اثر بخشی اقدامات اصلاحیه که این طبقه از مجرمین رو ضعیف و کوچک می کنه. شدت عمل و افزایش هزینه ارتکاب در مورد دو دسته اول اثر چندانی نداره چون مجرم عادی به جرم و عواقبش فکر نمی کنه زیاد و صرفا انجامش می ده( وقتی محاسبه ای در کار نیست مهم نیست نتیجه محاسبه چی باشه). مجرم حرفه ای هم راه دیگه ای برای زندگی نمی شناسه و حتی اگه به سائقه ترس به زندگی بدون جرم برگرده سر اولین پیچ مثل یک مجرم عادی به دامن جرم و از اونجا مستقیم به آغوش جرم حرفه ای می غلته.  شدت عمل در مورد دو دسته اول از مجرمین فقط دسته اول را ترغیب به مهاجرت به دسته دوم و دسته دوم را تشویق به پیوستن به دسته سوم می کنه. وقتی خشونت علیه حلقه های پایینی زنجیره جرم و جنایت افزایش پیدا می کنه کل زنجیره به نفع دسته سوم منسجم تر میشه. هر چقدر که بین رفتاری که این سه دسته می کنیم اختلاف بیشتری بذاریم سیستم جرم و جنایت هم متفرق تر و در نتیجه ضعیف تر می شه.
پ.ن: خیلی متاسفم که این وبلاگ دو پست با برچسب جامعه داره و هر دو در مورد اعدام های بحث بر انگیزه.

یکشنبه 1 بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک



به نظرم مهم ترین خبر امروز خبر اعدام دو زورگیر در ملاء عام است. چیزی که این خبر رو شایسته توجه ویژه می کنه وقوع خشونت گسترده و برهنه نیست. چرا که متاسفانه خشونت برهنه و گسترده در مملکت آنقدر رایج و تکراری شده که دیگر ارزش خبری نداشته باشد. به نظرم این اتفاق از آن جهت ارزش ثبت و ضبط داره که نقطه عطفی در انحطاط قضا و جرم شناسی مملکته. زورگیری دو مرد جوان ( گیرم که مکرر و مسبوق به سابقه) مصداق دشمنی با جامعه (افساد فی الارض) تشخیص داده شده و زورگیرها بالای دار رفتند. این موضوع مهمی است به نظرم و در موردش مفصل خواهم نوشت اما همین قدر بگم که اگر گردن بذاریم به صحت قضاوت قضاتی که این زورگیری رو مصداق افساد فی الارض می دونن اونوقت باید متاسف شد برای ارضی که زورگیری دو تا جوونک یک لاقبا توش افساد محسوب می شه.
خبر خوش امروز اینه که مجلس و دولت عزیزمون دارند برای توافق بر چند و چون اجرای فاز بعدی هدفمندی یارانه ها شور و مشورت می کنند و اگر گفته رسانه ها ( اعم از داخلی و خارجی) رو بپذیریم که این جلسات در جو کم اصطکاکی در حال پیشرفته، با توجه به این که خیلی بعیده احمدی نژاد در این ماههای آخر از فرصت طلایی فاز دوم هدفمندی بگذره، معنی ش اینه که مجلس هم گفته که داداش بکن توش بره.
خبر اقتصادی جالب دیگه اینکه بعد از سقوط آزاد حدود 70 درصدی ارزش ریال مجلس بالاخره طرح تحقیق و تفحص از بانک مرکزی رو تصویب کرده. بهمنی هم ظاهرا استعفا داده ولی احمدی قبول نکرده. احمدی در این سالها به گمونم به اندازه تمام دوران بعد از انقلاب رئیس بانک مرکزی عوض کرده و با این وضعی که دوستان هر روز گند تازه ای به نظام بانکی و پولی مملکت می زنن سکان داری بانک مرکزی یک جور دویدن در ماراتن کس کشی محسوب می شه باید صبر کرد و دید آیا بهمنی می تونه تا پایان خط بدوه یا قرعه قهرمانی را به نام دیوانه ای دیگر زده اند. اتفاقاتی که در این سالها برای نظام پولی مملکت افتاده انقدر زیاد و انقدر عجیب و انقدر مهمه که به گمانم باید کسی دست به کار بشه و کتاب تاریخ تحولات و جنایات نظام پولی ایران در دولت احمدی رو بنویسه. تحقیق و تفحص البته واقعا هیچ امیدی بهش نیست. یعنی تصویری که من از متوسط نماینده های مجلس به جهت گول و کسخول بودن دارم امیدی باقی نمی ذاره که ورودشون به چنین حوزه ای نتیجه ای داشته باشه.
کشمکش مجلس با دولت بر سر برکناری مرتضوی هم همچنان ادامه داره. وزیر مربوطه (شیخ الاسلام) در مجلس قول داده هفته آینده مرتضوی را از کار برکنار کنند و برخی نماینده ها هم گفته اند که بنا به شایعات موجود این برکناری صحت دارد؛ اما، قرار است شیخ الاسلام هم برکنار شود و مرتضوی به سمت سرپرست وزارت رفاه گماشته شود. خوب با توجه به اینکه ظاهرا شعار آقای احمدی نژاد و دوستانش در دور جدید انتخابات، انتخابات آزاد است بر کشیدن مرتضوی به سطح وزیر با توجه به اینکه نام ایشان هم در ذهن هر ایرانی تداعی کننده انتخابات آزاد است، چندان بعید نیست. (این به نظرم نکته ای است که اپوزیسیون باید رویش دست بگذارد)
دولت آمریکا هم گفته ایران در مورد تاثیر تحریم ها بر کمبود دارو اغراق می کند. به نظرم این حرف چرنده، چون در شرایط حاضر برای جمهوری اسلامی حفظ ثبات داخلی از ایجاد تفرقه در صف تحریم کنندگان اولویت بیشتری داره. مگر اینکه فرض کنیم تصویر موجود در مورد تاثیر تحریم بر کمبود دارو کار سیستم نیست بلکه کار اپوزیسیونه. در ان صورت این حرف شاید از جهت صدق چرند نباشه اما از نظر کارکرد چرنده چون بازی رو به مسیری خلاف جهت مورد علاقه آمریکا می بره. به نظر کار بسیار شیک این بود که بگن با توجه به این نگرانی آماده ایم از حضور مستقیم سازمان ملل برای تامین دارو در ایران حمایت کنیم. این کار هم به لحاظ سیاسی شیک بود هم به لحاظ انسانی.
خوب دو کلمه هم از مادر عروش بشنوید: سد ممد خاتمی گفته منظورم از انتخابات آزاد انتخاباتی است که مهندسی نشود. این بچه تیز یزد هنوز یاد نگرفته که این گه خوری های زیرجلکی ش نه کمکی به جبهه خودی می کنه و نه چیزی رو از جبهه دشمن دریغ می کنه. نمی دونم شاید هم اشکال از منه که هنوز نفهمیدم سد ممد کیرو خودی می دونه و کیرو دشمن ( دقیقا همون کیرو).
نظر سنجی ها میگن در انتخابات اسرائیل دست راستی ها دست بالا رو دارن. دست راستشون زیر سر ما. دست راست ما که فعلا جای دیگه بنده. ولی از کسشر که بگذریم پیروزی مجدد دست راستی ها  موقعیت و مشروعیت سیاسی مورد نیازشون برای برخورد سخت با ایران رو تا حد زیادی فراهم می کنه.
کنفرانسی که امروز بخش بزرگ از روز من رو از بین برد موضوعش آماده کردن جامعه ایران برای مواجهه با شرایط اقتصادی بحرانی بود. یکی از خفن ترین سخنرانها محمدباقر ساروخانی بود که پدر جامعه شناسی ارتباطات ایران شناخته شده. واقعا باید رید به وضع مملکت. عملی ترین و عینی ترین بخش سخنان پدر محترم لیست کردن مجموعه از تکنیک های ارتباطی کلاسیک و جا افتاده الگو ساز بوده ( صرفا در حد اسم بردن) و یکی نبود بگه مرد حسابی اولا چیزی که گفتی مرور اجمالی ادبیات موضوع الگوسازی بود بدون هیچ ربطی به موضوع. یعنی اگه می خواستی در مورد الگوسازی اصلاح تغذیه یا سکس ایمن هم حرف بزنی همین حرف ها رو ( طابق النعل به النعل) می تونستی بگی بعد هم اونهایی که تکنیک رو می شناسن با شنیدن اسمش چیز بیشتری گیرشون نیومده و اونهایی هم که تا الان نشناختن با شنیدن حرف تو نه الان و نه بعدا چیز بیشتری دستگیرشون نمی شه. بعد تازه ایشون یعنی پدر تخصص ارتباطاته. الحق که مادر ارتباط رو در کنفرانس امروز گائید. به جهت بهینگی و ملاحظه مقتضیات.
کاری که این روزها انجام میدم ( تولید یک مجموعه متن ترویجی و تبلیغی در مورد حقوق معلولان و فرآیندهای مناسب سازی) کار ساده و سبکیه اما نفع مستقیم و در کوتاه مدت می رسونه  به آدمهایی که بهتر شدن زندگی شون برام خیلی مهمه. احساس خوبی دارم به جهت ثبت در تاریخ.باقی بقایتان.

۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

شنبه 30 دی ماه هزار و سیصد و نود و یک


یک هفته کار سخت رو از سر گذروندم و حالا باید یک کار پر فشار دیگه رو شروع کنم. کار پروژه ای رو دوست دارم چون با طبع هوسباز و پراکنده و غیر خطی من سازگاره. یک محدودیتهایی داره برای توسعه و ظرفیت سازی و یک هزینه هایی مثل ناپایداری جریان درآمد و هزینه های اضافه ای که کار غیر خطی به زندگی تحمیل می کنه؛ ولی خوب، اون سازگاری لعنتی خیلی وسوسه انگیزه. منتها اگه قرار باشه یک روند کار پروژه ای بکنم حکایتم نقل اون آدمی است که چوب و پیاز و خورد و آخر هم جریمه رو پرداخت. از سمت دیگه هم واقعا دخل و خرج با هم نمی خونه و اگه مث سگ کار نکنم جل و پلاسم تو خیابونه و باید از گرسنگی سنگ به شکمم ببندم. الان هم کلی تسک تیک نخورده دارم ولی نمی تونم در برابر وسوسه نوشتن این یادداشت و به روز کردن وبلاگ بگذرم.
به نظرم یکی از جالب ترین وقایع این روزها که ارزش اشاره و ثبت داره پخش کردن بخشی از صحبتهای شاهزاده رضا پهلوی از رسانه میلی است. صحبتهایی که در اون شاهزاده به تصریح از برگزاری انتخابات آزاد در ایران طرفداری کرده است. خوب مثل اینکه علاقه دوستان به بازی خودی و غیر خودی تمومی نداره و ترجیح می دن از این طریق «انتخابات آزاد» رو به بازی خودی و غیر خودی وصل کنند و ماجرا رو ادامه بدن. به نظرم اپوزیسیون اگه در برابر ای حرکت سکوت کنه یا بدتر از اون بخشهایی سعی کنند از خودشون دفاع کنند و تاکید کنند خط شون از خط شاهزاده جداست بازی افتاده در همون مسیری که عزیزان می خوان. به نظرم بر عکس باید به گفته رضا پهلوی اشاره کنند و تاکید که هر کسی و مطلقا هر کسی تا زمانی که  این حرف رو می زنه و به معیارهای عملی ش پایبنده داره در جهت منافع مردم حرف می زنه و این حرف قطع نظر از اینکه چه کسی اون رو به زبون میاره صحیحه. اینطوری نه فقط ممنتوم بازی انتخابات آزاد حفظ می شه بلکه با تکیه به این شعار روشن و همه فهم بازی خودی-غیر خودی هم که از بازی های قوی و محبوب تمامیت خواهانه ضربه سختی می خوره. امیدوارم خوی انقلابی و نفرت سیاسی از خاندان پهلوی در اپوزسیون داخلی و چپها ، به طور کلی، بر عقل تاکتیکی غلبه نکنه. نکته دیگه ای که در این ماجرا هست اینه که انتخاب این گزینه به جای گزینه شبهه به نظرم نشون می ده دوستان و برادران تمامیت خواهمون برای استفاده از ابزارهای فیزیکی سرکوب در اولین فرصت ممکن اشتهای قابل توجهی دارند.
فردا روز تخمی یه که باید از صبح تا ظهر (حداقل) تو یک کنفرانس به این و اون لبخند تحویل بدم و حرفهای صد تا یک غاز بزنم، به امید بازاریابی و گرفتن پروژه. این ایده رفته روی مخم که رستوران بزنم. غذا رو خیلی دوست دارم، سودش هم خوبه، تجربه مدیریت کسب و کار خدماتی هم خیلی وقته توی ویش لیست منه.کلا هم زنجیره ارزش این کار فرصتهای زیادی برای انجام کارهای جالب داره. خلاصه اگه دیدین «بهمن همبر» تو کوچه تون شعبه زده حتما یکسری بزنید که غفلت موجب پشیمانی است.

۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

ملاء اعلی

یکی از مراتب و درجات عالی در لاس مند بودن توانایی لاس زدن در ملاء عام است. خلوت به طور طبیعی و طبعی تنش جنسی رو افزایش می ده ( پیامبر هم گفته بود بنده خدا که نفر سوم شیطانه و این صوبتا، ما گوش نگرفتیم) و این افزایش تنش ممکنه حس زیبایی شناسی رو متاثر کنه. طوری که اگر لاسی رو که زدید ضبط کنند و بعد برای خودتون پخش کنند بابتش شرمنده و متاسف بشید. در ملاء عام اما، صرف نظر از اینکه باید اونقدر اعتماد به نفس داشته باشی که یک مشت آدم جاجوی خودبین رو که نفس لاس و لاس مندی رو شماتت می کنند به تخمت بگیری حس زیبایی شناسی هم به صورت بدون وقفه ( منظورم مستمر نیست، منظورم real time بود. معادل در فارسی عمومی پیدا نکردم از معادل وجود در مهندسی نرم افزار استفاده کردم) با معیارهای به مراتب سختگیرانه تری لاس شما رو قضاوت می کنه. لاس زنندگان در ملاء عام در واقع بواسطه این در ملاء عام لاس زدن در واقع سیر من الخلق الی الحق تجربه می کنند (ر.ک: اسفار اربعه) و ثواب مضاعف می برند اگر طوری رفتار کنند که تماشاچی ها هم معذب نباشند و بتونن دل بسپرن به این لاس مندی چرا که اون موقع در واقع سیر مع الخلق الی حق می کنند (ر.ک همان) و اگر خدا قبول کند قسمتشان سیر فی الحق بالحق (ر.ک همان) خواهد بود.
پ.ن: البت حساب این عزیزان لاس مند، اعم از خواهران ارجمند و برادران دردمند رو باید جدا کرد از اونهایی که مثل اسب آبی لاس می زنند ( حوصله لینک دادن ندارم خودتون سرچ کنید) و این قدر دریده اند که دیده شدن چنین چندشی در ملاء عام به هیچ جاشون نیست.

۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

انسان اقتصادی


تعریف «انسان اقتصادی» که ، در قالب بنگاه و خانوار، موضوع علم اقتصاد است به تعریف «انسان عاقل» ، در معنای عرفی و حداقلی آن، بسیار نزدیک است. انسان اقتصادی انسانی است که با در نظر گرفتن شرایط ، به طور و ثابت و پیوسته می کوشد، بواسطه تخصیص منابع محدودش به ساختاری از مصارف، مطلوبیت خود را اپتیمم کند. مقایسه کنید با رفتار پایدار و پیش بینی پذیر در استفاده از ابزار برای تحقق اهداف که تعریف داشتن عقل عرفی است. با این حال فاصله و شکافی بین این دو مفهوم وجود دارد که ناشی  از این فرض ضمنی در استخراج تابع مطلوبیت است که : مطلوبیت بواسطه بهره مندی ایجاد می شود و کاهش بهره مندی هرگز سبب افزایش مطلوبیت نخواهد شد. این درحالی است که انسان های واجد عقل عرفی در بسیاری از موارد انتخابهایی می کنند که در جهت ماکزیمم کردن بهره مندی نیست. مثلا من شغل کم درآمد خودم را به بازاریابی برای لارجر باکس ترجیح می دهم و  اگر مرا مثال خوبی از فرد عاقل نمی دانید خود را در موقعیت ها و شرایطی در نظر بگیرید که بدون هیچ الزام بیرونی و خارج از چارچوب مبادله یا سرمایه گذاری از برخی منافع خود صرفنظر می کنید ( مثلا وقتی به خیریه ای اعانه می دهید یا برای من هدیه می خرید).  این فاصله (بین اقتصادی و انسان عاقل) یکی از عوامل انحراف پیش بینی های نظریات اقتصادی از رفتار انسانهای واقعی تلقی می شود و به این دلیل مورد علاقه اقتصاد دانان است.
بخشی از این ماجرا که خودش رو در قالب تغییر الگوی مصرف خانوار نشون می ده ( مثالی که در مورد تغییر رفتا ر شما زدم) ارزش توجه نظری نداره ( نه فقط به این دلیل که در مورد شماست بلکه) چون به هر حال به عنوان صورتی از مصرف قابل تعبیر و اضافه شدن به تابع مطلوبیت رو داره. قسمت جالب این ماجرا اونجاست که ملاحظاتی سبب تغییر رفتار انسان اقتصادی در عرضه نیروی کار به بازار ( در موضع خانوار) یا تغییر الگوی خرید و مصرف نهاده های تولید ( در موضع بنگاه ) می شه. اگر اشتباهات شناختی و محدودیت های روانی رو ( که اولا همراهان جدایی ناپذیر عقل هستند و ثانیا بخشی از اون که منشا فردی داره ماهیتش نویزه) کنار بذاریم عامل اصلی این اعوجاج ( یا شاید بهتر باشه بگم تغییر) رفتارها تاثیر نهادهای اجتماعیه ( بخشی از خطاهای شناختی و محدودیتهای روانی که ماهیت سیستماتیک و حضور فراگیر اجتماعی دارند رو هم این نهاد ها خلق می کنند به نظرم). شما الگوی رفتاری مطلوب نهاد اجتماعی رو پیش می گیرید و نهاد اجتماعی با احساس تعلق و اعتبار به شما پاداش می ده.
نکته کلیدی ماجرا اینجاست که نهادها از طریق تبلیغ و ترویج الگوهای رفتاری در واقع جذب منابع می کنند و بسیاری از این منابع با منابع مالی قابل جایگزینی هستند. هر چقدر که نهادهای اجتماعی با استفاده از منابع مالی سازگار تر باشند و بازار خرید و فروش اعتبار و تعلق این نهادها وسیع تر و ریشه دار تر باشه رفتار انسانهای اون جامعه هم به رفتار انسان اقتصادی نزدیک تر می شه. چرا که تبدیل نهاده های غیر مالی به دارایی های مالی و سپس تخصیص آن به مصارف مختلف ، بواسطه بهینگی ناشی از انعطاف پذیری و کم قیدتر بودن تخصیص، نسبت به تبدیل  مستقیم نهاده های غیر مالی به صورت های مختلف اعتبار اجتماعی مرجح خواهد بود.
نتیجه اینکه : اگر می خواهید بدانید در یک جامعه معین، رفتار آدمها چقدر به رفتار اقتصادی نزدیک است به سراغ مهم ترین و قدرتمندترین نهادهای اجتماعی بروید و سهم و جایگاه ساختاری نهاده های مالی در اداره آنها را ارزیابی کنید.
نتیجه دوم اینکه: اگر طرفدار توسعه عقلانیت اقتصادی در جامعه هستید به نهادهای اجتماعی کمک مالی کنید و اونها را تشویق کنید تا  خودشان را بر اساس اداره با نهاده های مالی سازماندهی مجدد کنند.
نتیجه سوم اینکه: اگر فکر می کنید بعضی نهادها در جامعه برای مهار و کنترل رفتارهای مبتنی بر عقل اقتصادی ضروری هستند هرگز به اونها کمک مالی نکنید و تلاش کنید در جذب کمک های مالی ناموفق باشند.
پ.ن: اونجا که گفتم مبادله اعتبار اجتماعی با دارایی های مالی، نسبت به تبدیل نهاده های غیر مالی به این اعتبار مرجحه، رونق اقتصادی رو فرض گرفتم. در وضعیت رکود و کسادی ( یا بالا بودن هزینه مبادله در برخی بازارها)  ممکن است تبدیل مستقیم نهاده های غیر مالی به اعتبار اجتماعی بهینه تر باشد.
نتیجه اینکه: هزینه مبادله صرفا از منظر اقتصاد اطلاعات بر شکل گیری ساختهای اجتماعی تاثیر نمی ذاره. یک شکل تاثیر گذاریش هم چیزی است که بنده ایجا نقل کردم.
     

اقتصاد مقاومتی

بی سوادی، فقر ابزار و منابع تولید، فرهنگ غیر دقیق شفاهی، ملاحظات اجتماعی تخمی، احساس عدم امنیت فراگیر، تنبلی ذهنی و نظام تنبیه و پاداش وارونه. این معجونی است که من در هفته گذشته باهاش مواجه بودم. گزارشی در مورد بحران اقتصادی ایران تهیه کردم که از یک مجموعه مصاحبه عمقی با مدیران اجرایی، فعالان اقتصادی و صاحبنظران دانشکاهی تشکیل شده. به این نتیجه رسیدم که تحریم ها لازم نبود واقعا، این ترکیب بالاخره ما رو به بحران می کشوند. نکته جالب در مورد این ترکیب جهنمی اینه که هر بخش از اون بوسیله بخش های دیگه حمایت و تقویت می شه. نه ظرفیت کافی برای حمله موازی و همزمان به تمام این پدیده ها وجود داره و نه جنگیدن متمرکز با یکی از اونها راه به جایی می بره تا وقتی توسط بقیه اجزا حمایت می شه. این اقتصاد و اجتماعی که من می بینم فقط در برابر یک چیز مقاومه: رشد و توسعه.

۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

اکنون «آزادی انتخابات» رمز فتنه است



با نزدیک شدن پایان دوره رسمی دولت کودتا(عبارت جالبیه)، معارضین تمامیت خواهان بازی هوشمندانه ای را آغاز کردند که با ندانم کاری حریف به جای جالبی رسیده. تاکید بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد و تکرار آن
تاکید معارضین بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد ( به بهانه های مختلف) در نگاه اول تمامیت خواهان را دو دوزه کرده است. دو راه پیش رو حاکمان در این وضعیت عبارت بودند همصدا شدن با معارضین در لزوم برگزاری انتخابات ( که می توانست تائید تلویحی ادعا معارضین در مورد انتخابات پیشین تلقی شود) یا محکوم کردن درخواست انتخابات آزاد ( که در واقع نفی اصول، بدیهیات و ارزش های فراگیر اجتماعی است)
حاکمان راه دوم را انتخاب کردند و در این مسیر تا آنجا پیش رفتند که نمایندگان مجلس هم برای کسانی خواستار انتخابات آزاد بودند خط و نشان کشیدند (متاسفانه این وضعیت های آیرونیک آنقدر تکراری شدند که دیگر موجب خندیدن نباشند)
گفتم ندانم کاری حرف، چرا که می شد و می بایست در پاسخ این حرکت زمین بازی را تغییر می دادند و تاکید را از بحث آزادی به بحث شبهه افکنی در آزادی انتخابات تغییر می دادند. چنانکه که اشاره اش هم از بالا رسیده بود هنگامی تمام انتخابات های برگزار شده در سی سال اخیر کاملا آزاد خوانده شد.( متاسفانه یا خوشبختانه دکان «به سر دویدن» این روزها سخت کساد است)
به هر حال اکنون که حرکت اشتباه حاکمان بازی خوب معارضین را تکمیل کرده است؛ آزادی انتخابات رمز فتنه است چرا که شعار محکمی است که ریتم گام معارضان را هماهنگ می کند، پیام روشن و واضحی است که معارضین به بخش های خنثی جامعه و هواداران بالقوه خود می فرستند و نهایتا اینکه، در مقام جزء اخیر علت تامه،  رقیب را در برابر افکار عمومی مفتضح کرده است.
پ.ن: فشل بودن  تحلیل استراتژیک و تبلیغات  تمامیت خواهان سنتی حکایت مکرر بود؛ اما، من تصور می کنم سکوت بخش نوگرای این جناح ( دولت احمدی و سایر دوستان) از سر تدبیر و به این معناست که به شعار آزادی انتخابات به عنوان حربه انتخاباتی نظر دارند ( این شاید بزرگترین نقطه ضعف «رمز فتنه» است که باید با حرکت هوشمندانه دیگری هر چه زودتر برطرف شود)