۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

شنبه 30 دی ماه هزار و سیصد و نود و یک


یک هفته کار سخت رو از سر گذروندم و حالا باید یک کار پر فشار دیگه رو شروع کنم. کار پروژه ای رو دوست دارم چون با طبع هوسباز و پراکنده و غیر خطی من سازگاره. یک محدودیتهایی داره برای توسعه و ظرفیت سازی و یک هزینه هایی مثل ناپایداری جریان درآمد و هزینه های اضافه ای که کار غیر خطی به زندگی تحمیل می کنه؛ ولی خوب، اون سازگاری لعنتی خیلی وسوسه انگیزه. منتها اگه قرار باشه یک روند کار پروژه ای بکنم حکایتم نقل اون آدمی است که چوب و پیاز و خورد و آخر هم جریمه رو پرداخت. از سمت دیگه هم واقعا دخل و خرج با هم نمی خونه و اگه مث سگ کار نکنم جل و پلاسم تو خیابونه و باید از گرسنگی سنگ به شکمم ببندم. الان هم کلی تسک تیک نخورده دارم ولی نمی تونم در برابر وسوسه نوشتن این یادداشت و به روز کردن وبلاگ بگذرم.
به نظرم یکی از جالب ترین وقایع این روزها که ارزش اشاره و ثبت داره پخش کردن بخشی از صحبتهای شاهزاده رضا پهلوی از رسانه میلی است. صحبتهایی که در اون شاهزاده به تصریح از برگزاری انتخابات آزاد در ایران طرفداری کرده است. خوب مثل اینکه علاقه دوستان به بازی خودی و غیر خودی تمومی نداره و ترجیح می دن از این طریق «انتخابات آزاد» رو به بازی خودی و غیر خودی وصل کنند و ماجرا رو ادامه بدن. به نظرم اپوزیسیون اگه در برابر ای حرکت سکوت کنه یا بدتر از اون بخشهایی سعی کنند از خودشون دفاع کنند و تاکید کنند خط شون از خط شاهزاده جداست بازی افتاده در همون مسیری که عزیزان می خوان. به نظرم بر عکس باید به گفته رضا پهلوی اشاره کنند و تاکید که هر کسی و مطلقا هر کسی تا زمانی که  این حرف رو می زنه و به معیارهای عملی ش پایبنده داره در جهت منافع مردم حرف می زنه و این حرف قطع نظر از اینکه چه کسی اون رو به زبون میاره صحیحه. اینطوری نه فقط ممنتوم بازی انتخابات آزاد حفظ می شه بلکه با تکیه به این شعار روشن و همه فهم بازی خودی-غیر خودی هم که از بازی های قوی و محبوب تمامیت خواهانه ضربه سختی می خوره. امیدوارم خوی انقلابی و نفرت سیاسی از خاندان پهلوی در اپوزسیون داخلی و چپها ، به طور کلی، بر عقل تاکتیکی غلبه نکنه. نکته دیگه ای که در این ماجرا هست اینه که انتخاب این گزینه به جای گزینه شبهه به نظرم نشون می ده دوستان و برادران تمامیت خواهمون برای استفاده از ابزارهای فیزیکی سرکوب در اولین فرصت ممکن اشتهای قابل توجهی دارند.
فردا روز تخمی یه که باید از صبح تا ظهر (حداقل) تو یک کنفرانس به این و اون لبخند تحویل بدم و حرفهای صد تا یک غاز بزنم، به امید بازاریابی و گرفتن پروژه. این ایده رفته روی مخم که رستوران بزنم. غذا رو خیلی دوست دارم، سودش هم خوبه، تجربه مدیریت کسب و کار خدماتی هم خیلی وقته توی ویش لیست منه.کلا هم زنجیره ارزش این کار فرصتهای زیادی برای انجام کارهای جالب داره. خلاصه اگه دیدین «بهمن همبر» تو کوچه تون شعبه زده حتما یکسری بزنید که غفلت موجب پشیمانی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر