۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

خونه دار و بچه دار زنبیل وردارو بیار


یک فکرهای تازه ای کرده ام برای اینجا. شامل اسباب کشی و تغییر کلی دک و پزش. شرط عملی شدنش این است که در همین مکان مقدس قدری بیشتر و منظم تر بنویسم. نمی دانم که بشود یا نه. در موارد خیلی مهم تری، خواسته ام روند منظم و ادامه دار را به خودم تحمیل کنم و نشده است. اینجا که سهل است.
البته من جانور عجیب و چپ و چولی هستم. هیچ چیزم به آدمیزاد نرفته که این یکی برود. اگر نیمی از شوقی را که صرف کارهای غیر ضروری و علی السویه کرده ام صرف امور مهم و جدی می کردم، امروز حداقل به نیمی از اهداف مهمی که به عنوان سند چشم انداز برای خودم تعیین و بعضا تدوین کرده ام رسیده بودم.
از همه اینها که بگذریم من دوباره در این دکان گرد گرفته را باز کرده ام و اصلا نمی دانم چه معنی دارد که من بعد هر غیبت کبری و صغرایی موقع بالا زدن کرکره این وبلاگ فصلی مشبع خود انتقادی و خود روانکاوی بکنم و به خودم و به دیگران قولها و پیش بینی هایی بدهم که معلوم نیست محقق بشود یا نشود.
بله. من برگشته ام. همین.
پ.ن: تیتر مطلب اول چیزی بود متناسب با همان ایده پوسیده قول تداوم و اینها ،که برداشتمش و این شد که می بینید.

۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

پنجشنبه ششم مرداد 90


چند نکته جذاب در مورد قاسمی ( وزیر پیشنهادی نفت) و کلیت ماجرای انتخاب وزیر  بود که دیروز از قلمم افتاد. یکی اینکه بعضا شنیده شده احمدی نژاد  انتصاب علی آبادی به مدیرعاملی شرکت نفت رو شرط معرفی ش به عنوان وزیر قرار داده و او هم این شرط رو پذیرفته. رستمی در صحبتهایی که این طرف و اونطرف کرده وجود این شایعه رو تلویحا به رسمیت شناخته و تاکید کرده برای وزیر نفت شدن هیچ شرطی را نپذیرفته ام.
دفتر ارتباطات احمدی نژاد هم بیانیه داده و این شایعه رو که رستمی برای احمدی شرط و شروط گذاشته رد کرده و گفته روابط در دولت بسیار برادرانه است.
نشانه ها مغشوش تر از اون هستند که بشه از روشون قضاوتی کرد. ظاهرا برای اینکه بفهمیم کی داره ترتیب کی رو می ده باید تا بالا اومدن شکم مفعول صبر کنیم. در مورد این جنگ پنهان و نشانه های مغشوشش سع می کنم یک مطلب جداگانه بنویسم و همین جا بذارم.
یک نکته جالب دیگه در مورد قاسمی اینه که بواسطه فعالیت به عنوان فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا اسمش در لیست تحریمهای بین المللی است. خودش البته گفته که جای نگرانی نیست و با هماهنگی مسئولین این مشکل به سادگی حل می شه.
دولت داره اجلاس مشاوران جوانش رو برگزار می کنه. این بندگان خدا که اول دوره احمدی نژاد قدرت گرفتند، شاخص ترین شان بذر پاش، و بعد به انحا مختلف تیت و پر شدند؛ به گمانم، از آنجا که سخت به کار انتخابات می آیند دوباره فعال شده اند و مورد توجه قرار گرفته اند.
قسمت بامزه این جلسه بر می گردد به هیئت یا دقیق تر بگویم هیئتهای اعزامی از استان فارس. مشاوران جوان رئیس جمهور در استانها در واقع مشاوران جوان استانداران هستند. استانداری فارس هم که استاندار جدیدش منسوب به «جریان انحرافی» است  و در همان اوان انتصابش که از قضا روزهای نخست داغ و درفش انحرافی ها بود، عرزشی ها در برابر استانداری تحصن کردند و به در استانداری قفل زدند تا نتواند وارد محل کار خود شود یک هیئتی از همین مشاوران جوان دارد. بعد استاندار قبلی هم که گویا عرزشی غیر انحرافی بوده یک گروه از مشاوران جوان داشته که باز هم گویا همان اراذل و اوباشی بودند که ورودی استانداری را مسدود کرده بودند. حالا، هیئتی متشکل از آن عزیزان هم، که استاندار جدید و به تبع آن هیئت مشاورانش را به رسمیت نمی شناسند به عنوان برابر نهاد هیئت مشاوران فعلی بلند شده اند آمده اند تهران که: آقا اصل جنس مائیم.
به طور خلاصه در این مملکت یک مشت مادر قحبه، در سطوح مختلف ،دارند بین خودشون مسابقه کی الدنگ تره؟ برگزار می کنند
آدم محوری همایش هم ظاهر هاشمی ثمره بوده که دامادش رئیس این دزدان بغداد محسوب می شود و البته شامه سیاسی بنده می گوید در حال قدرت گرفتن مجدد است. شخص هاشمی ثمره را عرض می کنم.
 خبر دیگر امروز اینکه دو نفر از کارکنان سایت خبری آینده بازداشت شده اند. از کلیت این سایتهای خبری ، که خودش شایسته تحلیل مفصل جداگانه است ،اگر بگذریم؛ این سایت آینده ، که گفته می شود به هاشمی نزدیک است، با شروع پروژه کیر زدن به انحرافیون شروع کرده با تند  و تیز تزین زبان ممکن تاختن به دولت. پیش از آن هم البته بی نصیب نمی گذاشت برادران را، اما، نکته جالب این است که فیلترش نمی کنند. در صورتی که نصف آن محتوا برای فیلتر کردن سایت که سهل است، جهت فیلتر کردن نویسندگانش از جهان هم، با استانداردهای جمهوری اسلامی کافی بود.ظاهرا در مراجع مربوطه حامیان گردن کلفتی دارند.اما ظاهرا مراجع نامربوطی هم پیدا شده اند که تصمیم گرفته اند حالا که نمی شود سایت را فیلتر کرد، گردانندگانش را فیلتر کنند. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم خبر را با آب و تاب منتشر کرده و ضمن فحش دادن به سایت برای برادران هورا کشیده.
یعنی وضعیت رسما به جایی رسیده که نه فقط هر کدامشان هر کاری دلشان می خواهد با مردم می کنند، که در این موضع هم نمی توانند با هم متحد و هماهنگ بمانند و عملا به جان هم افتاده اند.این نشانه ها را اگر از منظر ساختشناسی نظام سیاسی نگاه کنی اصلا از آنها بوی خوبی نمی آید.
 از اخبار مهم دیگر این روزها ادامه گلوله باران کردستان عراق به دست نیروهای نظامی ایران است که بنا به ادعای ایران برای مقابله با گروه های جدایی طلب کرد انجام می شود.وزیر امور خارجه عراق اعتراض ملایمی به این رفتار کرده ولی به نظر نمی رسد هیچیک از طرفین عظمی برای ایجاد تغییر در این وضعیت داشته باشند. من البته با اینکه دهن جدایی طلبها را سرویس کنند موافقم، اما، اینها اولا هیچ  اصلی و هیچ خط قرمزی را در جنگیدن محترم نمی شمارند و رعایت نمی کنند. ثانیا در کردستان دارند به سلفی های تندروی دیوانه پر و بال می دهند که همین ها روزی بلای جان مملکت خواهند شد و ثالثا و از همه مهم تر، خودشان طوری رفتار می کنند که مصداق بنزین ریختن بر آتش جدایی طلبی در آن منطقه است.
امروز متنی را دیدم که منتشر کننده ادعا کرده بودذ از نوار جلسه محرمانه خامنه ای با نمایندگان مجلس، همان زمان که خامنه ای به هو کردن احمدی نژاد توسط نمایندگان اعتراض کرد، پیاده شده. غیر واقعی به نظر نمی رسد و از دیدن تصویر برهنه خایه مالی ها که جگر آدم را می سوزاند اگر بگذریم، چشمگیر ترین نکته اش این بود که انگار آتش طیفی از بنیادگرایان، برای برخورد با جران انحرافی از خود خامنه ای تند تر است.
خبر دیگر اینکه کره شمالی در سالگرد آتش بس دو کره ظاهرا خواستار دائمی شدن صلح با کره جنوبی و ایالات متحده شده است و این امر را پیش شرط خلع سلاح هسته ای دانسته. نظر شخصی من این است که توبه گرگهایی که در این عمق و وسعت به مردم خود ظلم می کنند و کشورشان را به صورت سیستماتیک بر خلاف جهت جریان توسعه عمومی جهان اداره می کنند صرفا مرگ است و این جانوران تنش آفرینی بین المللی و نقض حقوق بشر در کشور خود را به صورت سیستماتیک و به عنوان مکمل ناگزیر ظلمی که حاکم ساخته اند و شکافی که بین کشورشان و جریان طبیعی توسعه لیبرالیسم در جهان ایجاد کرده اند مرتکب می شوند. اگر روزی هم تقاضای صلح می کنند، روزی است که فکر می کنند آرامش نسبی به تثبیت نظام جائرانه و امکان ادامه مقاومت احمقانه شان در برابر بقیه جهان کمک می کند و اتفاقا به نظرم همین روزها بیشتر از هر وقت دیگر باید به آنها فشار آورد
نکته عجیب در حیات بین المللی این ملکت نکبت(کره شمالی) حمایتی است که چین از سر مادرقحبگی از آنها می کند. همان چینی که توان اقتصادی اش امروز در ردیف برترین قدرتهای لیبرال جهان است و به عنوان عضو تازه وارد کلوب  ابرقدرتها ضمن ادامه بد مستی به سبک کشورهای غیر مسئول هر روز با قر و غمزه و مادرقحبگی طلب امتیاز تازه ای می کند و در گرفتن بسیاری از آنها هم موفق می شود.امیدوارم روزی ثابت شود که امثال من که فکر می کردند باید با چین جنگید و آن را تحت فشار گذاشت تا حسن نیت خود را نسبت به جریان توسعه لیبرالیسم در جهان عملا اثبات کند اشتباه بوده و توسعه اقتصادی این کشور در نهایت منجر به توسعه مدنی،سیاسی،فرهنگی و همگام شدن چین با جریان جهانی لیبرالیسم خواهد شد.
با خودم عهد کرده بودم روزمره های انحطاط مملکت را که این روزها به جای جوک استفاده می شود در این یادداشتها نیاورم، اما حقیقتا این قلم غیر قابل صرف نظر کردن بود: ضرغامی ، رئیس صدا سیما، رفته در جمع مدیران آموزش و پرورش به سخنرانی کردن. طبیعتا بخش مهمی هم به تهاجم فرهنگی اختصاص داشته. آنجا گفته که بعضی معتقدند که ماهواره خر دجال است و خود دجال هم مخفف دیجیتال است. خواستم بگویم در چه مملکتی زندگی می کنیم.
برای من، این روزها روزهای سخت تصمیم گیری است. شاید برای اولین بار بعد از کودتاست که اینقدر «خودم» شده ام و دنیا را از چشم خودم می بینم و برای زندگی ام از منظر خودم تصمیم می گیرم. همچنان عمام را دعا کنید لطفا

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

چهارشنبه پنجم مرداد 90


دوباره، بعد از یک غیبت کبری شروع کرده ام به نوشتن وقایع روزانه. طبیعتا این روزهای اول قدری بیشتر و با دامنه وسیع تر می نویسم تا بعضی اخبار مهم را که در همسایگی این آغاز دوباره قرار دارد را هم اینجا ثبت و ضبط کنیم.
مهم ترین تحول سیاسی ایران از زمان قطع یادداشتهای روزانه من تا امروز فکر می کنم سرباز کردن شکاف بین خامنه ای و احمدی نژاد، یا به بیان دقیق تر، کشیده شدن حدیث اختلافات و چند اصطکاک جدی به عرصه عمومی بوده است.
اینکه در ابتدا تعبیر سرباز کردن را استفاده کردم، اشاره به سریال برخوردهایی بود که شاخص ترین هایشان، مشکلات منتهی به عزل متکی، برداشتن مظاهری از ریاست بانک مرکزی پس از نوشتن آن نامه تاریخی به خامنه ای و جنجال بر سر معاون اول شدن یا نشدن مشایی بود.
جدی ترین بروز اختلافات خامنه ای و احمدی نژاد قهر ده روزه احمدی نژاد در واکنش به حفظ  تحمیلی حیدر مصلحی در پست وزارت اطلاعات بود.
قهر و غیبت احمدی نژاد موضع گیری تند بسیاری از چهره های شاخص و سرشناس بنیادگرایان را در پی داشت و آغاز تعقیب و آزار طیف وسیعی از اطرافیان و نزدیکان احمدی نژاد بود که در ادبیات سیاسی بنیادگرایان «جریان انحرافی» خوانده می شدند
تصریح و تلویح آنچه بنیادگرایان در مورد نگرانی از فعالیتهای جریان انحرافی، بویژه در مورد انتخابات مجلس، می گفتند به زعم بسیاری منجمله من تعبیر شطحیاتی بود که در ابتدای سال در مورد فتنه جدید و فتنه نود می گفتند
بسیاری از اخبار مهم سیاسی این روزهای ایران، اگر نه تمام آنها، هم به نوعی به همین موضوع مربوط است. از جمله اینکه چند روز پیش، تابش، از اعضای اقلیت اصلاح طلب مجلس و خواهرزاده ممد خاتمی،لیستی از اصلاح طلبان پیشنهاد کرده بود که شاخص ترین فرد سیاسی آن محسن هاشمی بود.
این لیست که در وبسایتهای بنیادگرایان هم انعکاس چشمگیری داشت، ظاهرا بدون هماهنگی های لازم، حتی با افراد لیست، منتشر شده بود. محسن هاشمی به انتشار این لیست واکنش نشان داد و آن را توطئه بنیادگرایان دانست و به طعنه گفت امیدواریم کسانی که به جای ما کاندید شدند و به جای ما ائتلاف کرده اند لطف را همینجا متوقف کنند و به جای ما رای ندهند. در بین فعالان جنبش هم ای رویکرد که این ماجرا توطئه کودتاگران است بسیار شایع بود؛ اما ، من ندیدم خود تابش جفنگیاتش را تکذیب کرده باشد. هر چه نباشد حلال زاده به دایی می رود. گرچه در مقدم این حکم شک کردن رواست.
از اخبار مهم دیگر این حوزه بیانیه مقدماتی جنبش سبز در مورد انتخابات است که از سر نپختگی و تنبلی فکری تنظیم شده. حرفها همان رنگ و بوی کسشرهای خاتمی را دارد. طرح چند پیش شرط تخمی برای شرکت در انتخابات و گرفتن موضعی که نه کارکرد تحریم را دارد و نه اثر شرکت را. نمی خواهم بگویم که هیچ خارکسدگی ای در این ماجرا وجود ندارد. حتما هستند کسانی که رسما خط و ربطشان را از جبهه کودتا می گیرند؛ اما، احمقها و تنبلها در اکثریت مطلقند و بیشترین تاثیر را دارند.
یکی دیگر از اخبار مهم این روزها تشکیل شورای حل اختلاف بین قواست. بعضی ها این شورا را با شورایی که خمینی برای حل اختلاف بین بنی صدر و رفسنجانی و بهشتی تشکیل داد مقایسه می کنند و برخی آن را «شورای رهبری» می دانند
امروز احمدی نژاد، بنا به اخبار تلویزیون، خود را تسلیم آرای  این شورا دانست، به متن اصلی سخنانش دسترسی نداشتم؛ اما، صادق لاریجانی از تشکیل آن استقبال سردی کرد. این یک قلم را با گوشهای خودم شنیدم
نوع حکمی که خامنه ای برای اعضای این شورا صادر کرده جوری است که فکر می کنی این شورا قرار است یک نهاد جدید در مملکت باشد. این خلق روزانه نهادها در مملکت برای مهار بحران و آشفتگی هایی هر روز نهادهای قبلی را می بلعند؛ مرا یاد آن جوکی می اندازد که طرف سوار اسب بدون زینی شده بود که از روی آن سر می خورد و فریاد می زد « این اسب تمام شد؛ لطفا یک اسب دیگر به من بدهید»
از اخبار مهم دیگر امروز معرفی شدن رستم قاسمی به عنوان وزیر نفت پیشنهادی احمدی نژاد است. قاسمی فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاست و گویا با شرط و شروط فراوان و از موضع بالا این موقعیت را پذیرفته است. نمی دانم این معرفی را باید رشوه احمدی نژاد به خامنه ای دانست یا به پاسداران قدرتمندی که پشت صحنه قدرت کودتا را می گردانند. این البته با این فرض است که بین این دو زاویه و اختلافهایی وجود دارد. به نظر من دارد.
دو، سه روز است ریتم کنترل و فرمان به کارمندانم را قدری سریعتر کرده ام، به نظرم می آید اینطوری خیلی بیشتر کار می کنند. این کار البته از من هم وقت و انرژی و از همه مهم تر اعصاب قابل توجهی مصرف می کند. به این فکر می کنم که با چه تمهیدی می توان این ریتم سریع و حساسیت نسبت به کار و برخورد مسئولانه را در آنها درونی کرد یا لااقل به شکل موثری به عنوان یک مسئولیت به فرد دیگری در سازمان واگذار کرد.
 وقتی نوشتن این یادداشتها را شروع کردم؛ بازخوردهای بسیار امیدوار کننده ای گرفتم.علاوه بر تنبلی جبلی، یکی از چیزهایی که در ادامه دادن روند این یادداشتها را مختل کرد این بود که سر و شکل آنها و جایشان در برنامه روزانه آنطور که می خواستم پخته و جا افتاده نشد. امیدوارم اینبار همه چیز بهتر پیش بره. عمام را دعا کنید.


۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

دریاب دمی که با طرب می گذرد


شب خواهد رسید، من خوشحال نیستم
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
اما،تو نیستی... 

قصه همیشگی بساط غصه


گل بی رخ یار خوش نباشد...

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

نامجوی قرمه سبزی


آلبوم جدید نامجو رو گذاشتم برای دانلود. با این اینترنت ذغالی من کلی طول میکشه. احساس آدمی رو دارم که قرمه سبزی بارگذاشته و منتظره که جابیافته

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

زنده باد سرکوب


به نظر می رسد در حال حاضر برای سرنوشت توسعه مصر و البته ایفای نقش این کشور در امنیت جهانی تهدیدی جدی تر از خطر افتادن سیب سرخ انحصار قدرت سیاسی قاهره به دست چلاق بنیادگراها ( از هر نوعش) وجود نداشته باشد.
به نظرم اولین قدم استراتژیک در راستای کنترل این خطر گرفتن مومنتم حرکت مردمی شکل گرفته در مصر است و این مهم در صورت کناره گیری فوری مبارک از قدرت عملا محقق نخواهد شد. اگر ارتش بتواند نقش وزنه تعادل در فرآیند حساس خلع مبارک از قدرت ( در حین حفظ شئونات او به عنوان یکی از فرزندان رشید ارتش و رهبر مصر در یک دوره سی ساله پر از بحران و خطر) در هشت ماهه باقی مانده از ریاست جمهوری اش و انتقال آن به یک رهبر مقتدر، عملگرا و متعهد به توسعه همچون ژنرال عمر سلیمان را ایفا کند شاید بتوان نفس راحتی کشید و گفت تحولات اخیر خاورمیانه و مغرب عربی را راستای نفع و خیر منطقه و جهان قرار گرفته است؛ و گرنه ...    

آیا ارتش نقطه امید مصر خواهد شد؟


مصر امروز در عرصه سیاست به بازیگری احتیاج دارد که ضمن حفظ یک فاصله معنادار با مبارک توانایی کشیدن ترمز سیاسیون بنیادگرای حاضر در صحنه اعتراضات مصر را داشته باشد. قادر به عمل و اعمال قدرت سیاسی در فضایی باشد که به سوی رادیکال تر شدن پیش می رود، یک سنت سکولار قابل اتکا برای روزهای سخت پیش رو داشته باشد، مجموعه ای از ارتباطات سیاسی بین المللی وثیق برای جبران مشکلات ناشی از رادیکال شدن فضا عمومی سیاست بین الملل علیه نظم حاکم بر مصر  با رایزنی هایی در عالی ترین سطوح قدرت سیاسی،  و البته درک درستی از حساسیتها و دشواری های ایفای نقش مناسب در  حفظ امنیت منطقه ای به عنوان کلیدی ترین نقش بین المللی مصر.           
به نظرم، گذاشتن همه این پارامترها کنار هم ارتش/ دستگاه امنیتی را به عنوان اصلی ترین گزینه برای نجات و نجاح آینده سیاسی مصر مطرح می کند. نگاهی گذار به تاریخ سیاسی معاصر مصر و البته رفتار ارتش در روزهای اخیر ( به خصوص پرهیز مقتدرانه از اعمال خشونت)  امید به امکان ایفای این نقش از سوی ارتش را افزایش می دهد.
برکشیدن ژنرال عمر سلیمان ( که پیش از ماجراهای اخیر نیز از کاندیدهای ریاست جمهوری دور بعدی مصر و رقیب جمال مبارک محسوب می شد) به مقام معاون ریاست جمهور که با توجه به سنت سیاسی مصر از ناصر تا امروز عملا به معنای هموار نمودن راه جانشینی او توسط خود مبارک است می تواند نشانه ای دیگری برای بیشتر شدن این امیدواری باشد.
اگر مصر اقبال پا گذاشتن به این راه را داشته باشد و البته توفیق عبور موفق از آن به سوی یک جامعه توسعه یافته و مرفه را، تنها کشور در حال توسعه ای نخواهد بود که یک ارتش مدرن، سکولار، مستقل و میهن پرست را تکیه گاه برخاستن از خاک تیره روزی و جهش به سوی توسعه کرده است. سهل است، که جایگاه،تقریبا انحصاری راه حل تکیه به ارتش به عنوان نقطه آغاز توسعه در بین مسیرهای تئوریک توسعه به شدت تقویت خواهد شد. امیدوارم یک سناریوی امتحان پس داده توسعه فدای حماقت و بلند پروازی ابلهانه بنیادگراهایی که امروز در چهارگوشه عالم قدرت را در دست دارند نشود. 

راه دشوار مصر


سندرم پیچیده اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی ای که مصر به آن مبتلاست مردم را ناتوان و ناچار از تحمل دردی جانکاه کرده است. حاصل ترکیب ضعف و درد رادیکالیزم است.
درمان بیماری کهنه اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی مصر و رساندن روند تحولات کشور به قافله توسعه با تغییر چند سیاست تخصیصی سطحی و افزایش کارایی در اجرای رویه های موجود تحت تاثیر نظارت سیاسی منصفانه هرگز امکان پذیر نیست؛ بلکه نیازمند دست زدن به به بعضی جراحی های دردناک است. زمان قابل توجهی لازم است تا ضعف بر اثر این جراحی ها کاهش یابد، اما درد تحت تاثیر آنها فورا افزایش خواهد یافت. این یعنی رادیکال تر شدن فضای سیاسی مصر؛ آن هم در وضعیتی که بسیاری از مطلعین اصلی ترین تهدید پیش روی روند توسعه مصر و البته امنیت جهانی از ناحیه مصر را رادیکال تر شدن فضای سیاسی مصر و افزایش شانس بنیادگراها برای در دست گرفتن قدرت ارزیابی می کنند. راه بسیار دشواری در پیش روی مصر است.
پ.ن: به نظرم جراحی های مورد نیاز مصر دقیقا از جنس همان چیزی است که در تونس اجرا می شد اما کشور آن را تاب نیاورد و این بی تابی زمینه ساز سقوط بن علی شد. روزگار عجیبی است نه؟   

بن علی (قسمت نهم): نقش مبهم ارتش در اتفاقات تونس


پیش از این در مورد سناریو ترک ناگهانی صندلی توسط حاکمان سلطه گر نوشته بودم.من در ترک ناگهانی صندلی توسط دیکتاتور این پدیده را به عنوان عاملی برای  فروپاشی نظام قدرت موجود معرفی کردم، البته باید در نظر داشت این نوع فروپاشی از همان جنس نابودی با بمب نوترونی است که پیش از این در مورد آن صحبت کردم. برای فهم آنچه پس از دیکتاتور بر سر مجموعه تحت حاکمیت می آید باید سناریوهای رفتار حلقه موثر و نزدیک به دیکتاتور پس از رفتن او را پیش بینی و تحلیل کرد. یکی از مهم ترین این حلقه ها ارتش است. مردمی که رفتن بن علی را «پیروزی نهایی خود» می دانند روایتی دارند که در آن با رفتن بن علی «طلسم» آن حکومت باطل شده و همه اجزای اساسی اعمال قدرت ، از جمله ارتش، ارزش و اثر خود را از دست داده اند. در آن سناریو عقب نشینی ارتش اینگونه فهمیده می شود که در فقدان فرمانده کل قوا ارتش دیگر توان و البته دلیل درونی شده قابل قبولی برای اعمال قدرت و خشونت ندارد. نتیجتا راه نجات خود را در تسلیم جستجو می کند و به قدرتهای تازه برآمده  اعلام وفاداری می کند( مانند سال 57 در ایران). اما حداقل دو سناریو مهم دیگر را هم باید در نظر داشت.
اول: ممکن است ارتش به هر دلیل از حمایت بن علی دست کشیده باشد و دست کشیدن بن علی از قدرت در واکنش به این مسئله بوده باشد؛ در این صورت باید این سوال را پرسید که ارتشی که از حمایت بن علی دست کشیده است اصولا قصد حمایت چه کس یا چه چیزی را دارد؟
دوم: ممکن است ارتش تا امروز توان سازماندهی لازم برای حضور در صحنه سیاسی نداشته، اما در فرصت حاصل از خلاء سیاسی فعلی دست به بازآرایی نیروهای خود بزند و ترتیبات یک حضور سلطه گرانه در صحنه سیاسی تونس را فراهم آورد
داشتن تخمینهای مناسب از احتمال منطبق با واقع بودن هر یک از این سناریوها نیازمند داشتن اطلاعات مفصل از سابقه تعامل بن علی با ارتش و ساختارها غیر رسمی و فرهنگ سازمانی شکل گرفته در ارتش است. حالا که این اطلاعات وجود ندارد باید منتظر ماند و تماشا کرد.   

پس از دو قرن سکوت


برای من نوشتن این وبلاگ و تداوم در این نوشتن سطحی از تعقیب پروسه تعالی است. بر این اساس می توان گفت درهم ریختگی و بی سامانی روند نوشتن من در بلاگ بازتابی ( اگر نه آئینه ای تمام نما) از نهج آشفته من رو به سوی درک حقیقت جان علوی است. اگر این براعت استهلال بیش از اندازه هگلی آغاز شد از همه دوستان عذر می خواهم . بهترین فرجام آغاز ناموزون پایان نا به هنگام است فلذا از جهت عاقبت به خیری به ذکر این نکته ختم کلام می کنم که بخشی از وقفه روزهای اخیر ناشی از عدم دسترسی به داشبورد بلاگ اسپات بود و اکنون که به حمدالله این مشکل برطرف شده عنقریب حاصل تتبعات روزهای اخیر را منتشر خواهم کرد. ( اسمایلی از خود متشکر در جمع هوادارانی که فریاد می زنند این ممه های مرمری / هدیه به بیت رهبری)
پ.ن1: حیفم می آید اسم این براعت استهلال دو قرن سکوت باشد و یاد نکنم از براعت استهلال این ملت پس از دو قرن سکوت و یاد نکنم از شعرهایی که در سادگی و تازگی شان بوی طروات بهار خانه دارد. بله آقا دقیقی بخوانید. دقیق هم بخوانید.
پ.ن2: بهار این سال نکو را نه اراجیف بنده که شعر دقیقی فرض بفرمائید و اندکی تحمل پیشه کنید، شاهنامه آخرش خوش است.
پ.ن3: از این بازی با ماجرای دقیقی و شاهنامه م اینها خوشمان آمد خودمان. اسمایلی از خود متشکر بر سر منبر ( خواهران گرامی همان شعار پیشین را ترجیحا تکرار کنند. با اینکه می دانیم هزار وعده خوبان، یکی وفا نکنند؛ اما، به هر حال وصف العیش ،نصف العیش)

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

بن علی (قسمت هشتم): شوخی شوخی جدی نشه

این اتفاقات اخیر تونس که رژیم های سیاسی در سراسر مغرب عربی را دچار مشکل و تزلزل کرده به نظرم خوراک این تحلیلگران منتظر ظهور است که بیایند و آن را به عنوان بخشی از مقدمات ظهور ( با توجه به اهمیت راهبردی آن منطقه در تئوری های این دوستان) تفسیر کنند دور هم بخندیم. البته حقیقتا این  وحشت را هم دارم که برخی انگیزه های آخرالزمانی در بعضی حلقه های قدرت در ایران آتش دخالتهای ایران در شمال آفریقا و مغرب عربی را تند تر کند.   

بن علی (قسمت هفتم): چگونه دیکتاتوری بود؟ خوب،خوب،خوب


هر دیکتاتوری مجبور است بین تعقیب کردن امیال و خواسته های شخصی اش و تن دادن به منطق حکومت داری در دنیای امروز دست به یک انتخاب مصالحه ای بزند. طبیعی است که هر چه منطق اداره یک جامعه در دنیا امروز را با جدیت بیشتری پیگیری کند سهمش از کل ثروت و امکانات کشور برای ارضای امیال شخصی اش کمتر خواهد بود؛ اما، از سوی دیگر هر چه این منطق را با وفاداری بیشتری در جریان اداره امور رعایت کند ارزش خالص آن سهم افزایش خواهد یافت. اینکه این ارزش خالص کجا بهینه می شود یا لااقل در وضعیت اپتیمم عملی قرار می گیرد بسته به زمان و زمینی که بهینه سازی در آن انجام می شود متفاوت است. مجموعه اخلاق و روحیات و سلایق فردی حاکم سلطه گر و البته بایاس های فکری او را که به این مجموعه اضافه کنید می شود تصمیم شخصی حاکم سلطه گر در مورد منابع و امکاناتی که در اختیار دارد. اختلاف این بخش تا آنچه در عالم عمل اجرا شده حاصل نگرش و باورهای اجتماعی-سیاسی دیکتاتور است ( یعنی همان چیزی در ساختن یک هیولا از او وجودشان به فراموشی سپرده می شود) وقتی این اثر مشخص شد می توان آن را انگیزه شناسی کرد یا در ترازوی فلسفه اخلاق و حقوق و سیاست محک زد. منتها مقدم بر استفاده از این محکهای پیچیده سنجش ساده و اولیه ای وجود دارد که اطلاعات معنادار قابل توجهی در مورد رفتار حاکم سلطه گر به ما منتقل می کند:نسبت سهم انگیزه های فردی و شخصی و سهم نگرش های کلان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چگونه است؟
 تخمین این سهم در برخی موارد خیلی ساده است: بعضی ها، در شرایطی که نقد قابل توجهی وجود نداشته،  نقد را دو دستی چسبیده اند ( از توسعه بواسطه تکیه بر منطق مملکت داری در دنیای مدرن چشم پوشیده اند) . مثال می خواهید موگابه. یا بعضی ها در شرایطی که نقد قابل توجهی وجود داشته نسیه را دو دستی چسبیده اند (تاکید خود را بر توسعه از طریق التزام به منطق مملکت داری گذاشته اند). مثال می خواهید پادشاه فقید ایران. اینها تکلیفشان معلوم است و در دو سر طیف روبروی هم قرار می گیرند. بعضی جاها اما مسئله پیچیده تر است. تو تاکید بر روندهای توسعه و التزام به منطق مملکت داری مدرن را می بینی، اما، در آنسوی ماجرا سناریو چسبیدن به نقد پتانسیل قابل توجهی برای رقابت با این سناریو نداشته چون اصولا نقد قابل توجهی در کار نبوده است. مثال می خواهید بن علی در تونس، مبارک در مصر. در این موارد تخمین زدن سهم و ارزش گرایش سیاسی و امیال شخصی در برنامه ای که منابع کشور بر اساس اداره می شده دشوار است، اما، در تمام این موارد هم می توان حداقلی از توانایی عقلی و ثبات شخصیتی در حاکم سلطه گر را تصدیق کرد. در مورد شخص بن علی مقایسه روند حرکت تونس با کشورهای همسایه مانند اردن، الجزایر، سودان و مصر مرا به این جمع بندی می رساند که در طیفی که یکسوی آن افرادی همچون موگابه و در سر دیگر حاکمانی چون آخرین پادشاه ایران قراردارند؛ بن علی به محمدرضا پهلوی بسیار بسیار نزدیک تر از موگابه است.   

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

بن علی (قسمت ششم) : نگرانی اصلی من


وحشتم بیش از آنکه از آشوب و بلوا در تونس باشد از این است که سیاستمداران ابله جمهوری اسلامی میدان تازه ای برای کثافتکاری ، تولید نا امنی جهانی، بدنام کردن ایران و البته به آب و گل مالیدن پول مردم ایران پیدا می کنند. 

ارتش، مدرنیته و توسعه نیافتگی


جهان سومی ها ، به خصوص در دوران استعمار قدیم، یکی از اولین مظاهری که از مدرنیته دیده اند «ارتش مدرن» ، به معنای کلاسیک آن، است. این مفهوم از آن مفاهیمی بوده که درکش روی هم رفته جزء ساده ترین بخشهای درک مدرنیته است. داشتن ارتش مدرن برای سروسامان به وضع آشفته ای که ممالک توسعه نیافته با آن مواجه بوده اند یک ضرورت بوده ( یا لااقل همیشه اینطور به نظر رسیده). جالب ترین نکته ماجرا این است که عموما وقتی فردی در یک کشور توسعه نیافته بر ماشین ارتش مدرن سوار می شود بخش مهمی از احساس نیازش به فرایند توسعه و البته بخش بزرگی از احساس نیازش به توضیح دلیل کارهایش برای دیگران را از دست می دهد.
پ.ن: صرف نظر از این ارتباط ارتش و مدرنیته در کشورهای توسعه نیافته باید این نکته را نیز در نظر داشت که ارتش یکی از اساسی ترین ضمانتهای «انحصار حق استفاده از خشونت برای دولت»، به مثابه یکی از اصول فلسفه سیاسی مدرن است. 

بن علی (قسمت پنجم) : به تخمینهایتان بدبینم


وقتی می شنوم این اصغرهای ذوق زده از سقوط حکومت بن علی در تونس برای اینکه هیچ خیال پریشانی عیش ابلهانه شان را منقص نکند دائما تاکید می کند بنیادگراها در سرنگونی حکومت تونس نقشی نداشته اند و روشنفکران تونسی بدنه قدرتمند و قابل اعتمادی در جامعه تونس دارند به یاد تخمینهایی می افتم جوجه سوسولهای چپ در اروپا و ایالات متحده در مورد روشن اندیشی قابل اتکای اپوزیسیون مذهبی ایران در زمان پیروزی انقلاب 57 در ایران می زدند.

بن علی (قسمت چهارم) : تکرار تلخ


من وقتی شباهتهای بن علی و پادشاه فقید ایران را در چشم می آورم دلم سخت می گیرد و احساس اروتیک عجیبی نسبت به این بچه خوشگلهایی که با دنبک رقاصی دست گرفتن در جشن سقوطش پز روشنفکری می دهند پیدا می کنم.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

بن علی (قسمت سوم) : رهبران سلطه گر و پیامدهای دموکراتیک توسعه معمای ابولهول در مسیر پیشرفت ملل توسعه نیافته


 رهبران آگاه و مقتدر در کشورهای توسعه نیافته یکی از اصلی ترین عوامل آغاز کننده و تسهیل کننده فرآیند توسعه هستند. مشکل این است که گام برداشتن جامعه در مسیر توسعه و عبور از سطح معینی از رشدیافتگی اصطکاک بین نظام سلطه ایجاد شده بوسیله رهبران مقتدر و بدنه اجتماع تقریبا اجتناب ناپذیر است.  تعداد ممالکی که توانسته اند با موفقیت در حفظ پایداری بستر اجتماعی و سیاسی توسعه از این مرحله عبور کنند بسیار بسیار اندک است. متاسفانه تونس در این لیست قرار نگرفت.

بن علی (قسمت دوم) : ترک ناگهانی صندلی


دیکتاتور بودن یک امر شخصی نیست. مقصودم این است که در بسیاری از موارد تله ای درکار بوده که دیکتاتور را به دیکتاتور بودن مجبور کرده است. اجباری که باعث می شود اگر وضعیت دیکتاتور پیش و پس از دیکتاتور شدن را درچارچوب عقل ابزاری متعارف حساب هزینه و فایده کنیم این انتقال بین وضعیتها غیر قابل درک به نظر برسد. در بسیاری از موارد روان دیکتاتور برای حل تعارض این اجبار با حساب و کتاب عقل ابزاری متعارف و البته پندار قادر مطلق العنان بودن دیکتاتور، این اجبار را به سطح عقل معناداری یا عقل آئینی دیکتاتور بر می کشد و در قالب مجموعه ای از باورهای ارزشی و هنجاری صورتبندی می کند. این مجموعه باورها ارزشی و هنجاری شانس زیادی برای پایدار شدن در وجود دیکتاتور دارند چون تقویت و تثبیت شان یکی از اصلی ترین کالایی است که اطرافیان دیکتاتور در برابر  کسب منافع فراقانونی متکی به قدرت دیکتاتور به او می فروشند. و عموما در ارائه یک کیفیت خارق العاده از آن با هم رقابت می کنند.
این نکته عموما در مبارزه با دیکتاتور مانند یک شمشیر دو لبه عمل می کند. از یکسو تلاش برای منفی تر کردن بیلان ادامه دیکتاتوری ، درچارچوب عقل ابزاری، برای دیکتاتور از سوی مبارزین از آنجایی که نقطه نادرستی را هدف گرفته حکم مشت بر سندان کوفتن را دارد و از سوی دیگر بعضا درست زمانی که فکرش را نمی کنی، این باورهای ارزشی و هنجاری پشتیبانی عقل معناداری و عقل آئینی دیکتاتور را از دست می دهند و دیکتاتور در یک تصمیم ناگهانی و غیرقابل پیش بینی صندلی اش را ترک می کند و موجبات فروپاشی نظام قدرت حاکم را فراهم می آورد.
پ.ن1: دیکتاتوری که این فروپاشی در موردش اتفاق می افتد به نظرم باید از حد معینی آدم حسابی تر باشد.  
پ.ن2: خنده ام می گیرد از این موجوداتی که واقعا تصور می کنند دیکتاتور را شکست داده اند و تحقیر «شکست خورده فرضی» را نیشتر گشودن عقده های متعفنشان می کنند.

بن علی (قسمت اول) : آیا مبارزات بدون خشونت بمب نوترونی نظامهای دیکتاتوری در کشورهای توسعه نیافته است؟


مدتی است بدلیل بدبختی و گرفتاری و تنبلی کرکره یادداشتهای روزانه اینجا پائین بوده. تصمیم دارم این هفته هر طور شده دوباره این قسمت رو رو به راه کنم، اما، ماجرای بن علی و تونس رو نمی شه ازش بی تفاوت گذشت. یعنی بی تفاوت گذشتن از کنار چنین ماجرایی اصولا پذیرفتن مرگ رسمی یا لااقل به کما رفتن این وبلاگه. چیزی که من اصلا قبولش ندارم. لهذا در چند پست کوتاه یک کمی در مورد ماجرای تونس می نویسم.
قدرت و اطاعت  دوقلوهای جدا نشدنی هستند. می توان ادعا کرد اصولا تعریف پوزیتویویستی قدرت (سیاسی) توانایی وادار کردن افراد تحت تاثیر آن به اطاعت است.
تمام دم و دستگاه و دبدبه و کبکبه سیستم دیکتاتور، حتی بخش مهمی از فعالیت قسمتهایی در ظاهر کارشان سرویس دادن به مردم است،  هم در کار وادار کردن مردم به اطاعت هستند. منتها باید در نظر داشت که اراده عملی افراد نهایتا در طول این دستگاه علی عریض و طویل قرارگرفته و نقش جزء اخیر علت تامه را بازی می کند.
توجه به واقعیت اخیر مبنای تنظیم راهبرد مبارزات مردمی/ بدون خشونت در سه دهه اخیر بوده است. ارزش راهبردی تمرکز بر حلقه اراده انسانی در این است که اولا مبارزین را از درگیر شدن با سیستم بزرگ و قدرتمند دیکتاتور در زمینی که هیچ مزیتی برای مبارزه در آن ندارند معاف می کند و ثانیا تمرکز مبارزین را بر حلقه ای متمرکز می کند که دیکتاتور ، بنا به ماهیتش، در آن کمترین مزیت را دارد.
نتیجه تعقیب این راهبرد در بسیاری از موارد فروپاشی های برق آسای نظامهای قدرت با هزینه های حداقلی است؛ اما، باید این نکته را در نظر داشت که این روش بخش مهمی از دستگاه اعمال قدرت دیکتاتور را که از قضا غالبا در ارتباط تنگاتنگ ، و شاید بتوان گفت ناگسستنی، با مناسبت اجتماعی مردم دارد سالم و بدون تغییر می گذارد.
سالم باقی ماندن بخشهای اصلی و مرکزی سیستم اعمال قدرت متمرکز در کنار ارتباط فعال آن با مناسبات اجتماعی همواره جوامع آزاد شده از قید دیکتاتورها را با این تهدید روبرو می کند که رویه های سلطه در قالب مجموعه از خرده نظامهای اعمال قدرت متمرکز و غیرانسانی و یا تولد مجدد دیکتاتوری در یک لباس جدید بازتولید شوند.
دیکتاتوری های متمرکز بازتولید شده همراه خود فجایع بسیاری را می آورند: کاندیداهای تصاحب صندلی دیکتاتور برای کنار گذاشتن هم دست به رفتارهای خشونت آمیز می زنند و در آتش کوره های نفرت موجود در اجتماع می دمند و به آن سوخت می رسانند. فردی که نهایتا این صندلی را تصاحب کرد برای تثبیت وضعیت و موقعیتش رو به استفاده افراطی از ابزار خشونت می آورد. عدم تطابق وضعیت و موقعیت دیکتاتور تازه به دوران رسیده با صندلی دیکتاتور بالغ شده پیشین که در طول زمان رشد و تکامل یافته بود و صندلی اش را نیز تا حد زیادی با خود متناسب کرده بود برای دیکتاتور نو رسیده اسباب آشفتگی هایی در عرصه نظر را فراهم می آورد که نتیجه اش خشونت در عرصه عمل است ( چنانکه آرنت می گوید). همه هزینه هایی که اجتماع در مدت تثبیت دیکتاتور جدید با تحمل خشونت پرداخت می کند در واقع بیمه سفارش داده نشده ای است که دیکتاتور از سوی طبیعت اجتماع و نظام سیاسی برای ثبات سلطه اش دریافت می کند. این بیمه  اثرات سیاسی جالبی دارد که در جای دیگری به آن خواهم پرداخت.
بازتولید رویه های سلطه در قالب خرده نظامهای اعمال قدرت غیر انسانی نز در بسیاری از موارد تولید چنان سطحی از آشفتگی در نظام اجتماعی می نماید که مردم آرزومند تولد یک دیکتاتور جدید و آماده و مشتاق اطاعت از او می شوند و در نتیجه فجایع ذکر شده در بالا بازهم اتفاق خواهند افتاد.
با این اوصاف به تجربه تونس سخت بدبینم.   

قاعده و قاعده


جایی که هزینه مبادله بالاست اصولاً قاعده ای جز «ناپایداری» وجود نداره و هر پدیده مثبت پایداری در حکم یک استثناست. نکته جالب توجه اینه که اون چیزی که تعیین می کنه هزینه مبادله در یک محیط تعامل چقدره اینه که اون محیط چقدر قاعده داره و اون قواعد چقدر پایدارند و چقدر با نیازهای بازیگران اون محیط سازگارند. قاعده اول و دوم گرچه دقیقا به یک معنا نیستند، اما نسبت خیلی نزدیکی با هم دارند و قاعده اول زمینه ساز و تسهیل گر استقرار قاعده نوع دوم است و البته پایدار و شارپ موندنش رو هم تضمین می کنه دو موضوعی که حتی در صورت استقرار جبری قاعده نوع دوم در فقدان قاعده نوع اول بلای جان قاعده از نوع دوم خواهند شد.

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

تله افزایش قیمت انتظاری خود تشدید کننده


عزیز بسیار نازنینی در جایی پرسشی در مورد لوپ افزایش قیمت مطرح کرده بود؛ با این مضمون که: با توجه به تاثیر قیمت سوخت بر هزینه حمل سوخت و تاثیر بدیهی هزینه حمل سوخت بر قیمت تمام شده و نهایتا قیمت  عرضه آن آیا ما با یک لوپ افزایش قیمت سوخت مواجه خواهم بود ؟ من البته پاسخ این پرسش را ذیل آن گذاشته بودم، اما، فکر کردم شاید بد نباشد موضوع را اینجا هم منعکس کنم.  
در اقتصاد مبحثی به نام «انتظارات» وجود دارد. معامله گرها وقتی قصد دارند در مورد معامله ای تصمیم بگیرند علاوه بر وضعیت حال حاضر بر پیش بینی ای که از آینده دارند نیز تکیه می کنند.‏
شرکت ملی پخش فراورده های نفتی وقتی تصمیم به تغییر قیمت مواد سوختی به دستور دولت طماع گرفته اثر این افزایش در هزینه های حمل سوخت و در نتیجه افزایش قیمت سوخت به این دلیل را نیز در آن محاسبه نموده و قیمت را به صورتی اعلام کرده با وجود افزایش هزینه های حمل وضعیت تعادلی در زنجیره تامین سوخت برقرار باشد.‏ اگر قیمتها در بازار آزاد و با تکیه بر عرضه و تقاضا هم تعیین می شد ، باز هم وضع همین بود. فرض کنید کامیون داران تصمیم می گرفتند قیمت خدمات انتقال سوخت به جایگاه ها را افزایش دهند؛ برای آنها روشن است  که عکس العمل طبیعی اداره کنندگان جایگاه ( بدلیل افزایش قیمت تمام شده سوخت بر اثر افزاایش قیمت حمل) افزایش قیمت سوخت ارائه شده در جایگاه است. آنها هم در افزایش قیمت خدمات حمل سوخت علاوه بر افزایش قیمت اولیه مورد درخواستشان افزایش قیمت ناشی از افزایش ارائه سوخت در جایگاه ها را نیز در قیمت خدمات خود لحاظ می کنند و انگیزه ایشان از تکیه بر این «انتظار» عدم تحمل هزینه ناشی از افزایش قیمت ارائه سوخت در جایگاه هاست.
مشکل وقتی شروع می شه که بدلیل نقص در نظام علامتدهی قیمتها معامله گران بازار امکان پیش بینی انتظارات یکدیگر و در نتیجه تخمین یک انتظار مناسب برای خودشون رو نداشته باشن یا در این تخمین مرتکب خطاهای فاحش بشن. در این وضع بازار به راهبرد واکنش نشان دادن به قیمتهای جاری بازار رو می آره و دقیقا همون لوپی که بهش اشاره کردی ایجاد می شه.
منتها این فقط ابتدای مشکله. اگر این روند افزایش قیمت در تمام بخشهای نظام اقتصادی به صورت یونیفرم و ایزوتروپ اتفاق بیافته در واقع اصلا اتفاث مهمی نیافتاده و ما فقط با مجموعه ای تغییر اعداد مواجهیم، بدون اینکه ارزش واقعی کالاها تغییری کرده باشه. اما واقعیت اینه که این روند تغییر واکنشی قیمتها در بازار این وحشت رو برای همه بازیگران ایجاد می کنه که از طریق ارزش نسبی ارزش چیزی که از طریق فروشش ارتزاق می کنند فقیرتر بشن و در این وضعیت، علاوه قیمتهای جاری بازار ترسی که سطور بالا در موردش صحبت کردم تیدیل به یکی از راهنماهای اصلی افزایش قیمت در بازار می شه. وقتی ترس افراد نسبت به از دست رفتن سهمشون در کل ارزش موجود در نظام اقتصادی  راهنمای افزایش بشه طبیعی افزایش قیمت هر کالایی متناسب با توان فروشنده ش برای افزایش قیمت اون خواهد بود. افرادی که برای افزایش قیمت کالاهاشون از برتری راهبردی برخوردارند همون کسانی هستند که امروز هم بخش ثروتمندتر جامعه رو تشکیل می دن. این نکته رو هم باید در نظر داشت در بسیاری از موارد ( اگر نگوئیم تمام موارد) این برتری راهبردی خود ناشی از مزایای قرار داشتن در طبقات ثروتمند و فرادست جامعه است. اثر ترکیبی این دو واقعیت ( تناسب تغییر قیمت با قدرت بازیگر و قدرت بازیگر با ثروت او) اثر ویرانگر غیر قابل تصوری دارد: با قرار گرفتن جامعه در این سیکل معیوب، ثروتمندان با تکیه بر قدرت خود در تغییر نسبی قیمتها ثروتمندتر می شوند و بواسطه ثروتمندتر شدن برای ایجاد تغییر قیمت تواناتر می شوند و در این چرخه معیوب فاصله فقیر و غنی در جامعه تا مرز فروپاشی نظام اقتصادی افزایش پیدا می کند.
در طرح هدفمندسازی هم یکی از مشکلات اصلی این است که «شوک قیمتی» ایجاد شده در قیمت سوختهای فسیلی به عنوان بخش مهمی از سبد کالاهای اساسی مورد استفاده در نظام اقتصادی کشور خطر ایجاد اختلال جدی در نظام علامتدهی قیمتها و افتادن سیستم اقتصادی در چرخه معیوب تورمی اشاره شده وجود دارد.
در پایان این نکته رو باید اضافه کرد که در حالت عادی هم در بازار آزاد وضعیت تعادلی بر اساس قدرت نسبی بازیگران تعیین کننده قیمت تعیین می شه، اما، تفاوت اون حالت با این حالت در اینه که در اون وضعیت برقراری تعادل با نگاه بلند مدت به تعامل اجزای مختلف بازار با یکدیگر و در قالب تعریف سناریوهای برد-برد شکل می گیره، اما در این وضعیت ترس از سقوط سیستم افراد به تعریف سناریوها برد-باخت تشویق می کنه و درگیر شدن در این سناریوها به نوبه خود وحشت و ناامنی رو در بازار بیشتر می کنه و این چرخه معیوب تا فروپاشی سیستم ادامه پیدا می کنه‏.

هبوط


سالهاست من کسانی را که «وسوسه نفس» برایشان دغدغه ای جدی بوده و هست مسخره می کنم. اینها همیشه در نظرم آدمهای سطحی و ناتوان و بدبختی بودنده اند که از درونی کردن ارزشها و سازگار کردن اجزای وجودشان عاجزند. اینها به نظرم نمونه های رقت باری از «ازخودبیگانگی»  هستند. یعنی در حالی که درگیر مسئله و مشکلی هستند که در واقع در درونشان قرار دارد تصور می کنند در میدان یک «نبرد بیرونی» هستند. اصولا همین «اشتباه» که می توان گفت در واقع در سطح «پدیدار شناسی من» اتفاق می افتد مادر «وسوسه» است و باعث هبوط از ملکوت دغدغه وجودی ، که «پدیدارشناسی وجودی من» را تغذیه کرده و در سوی دیگر ماجرا، از آن تغذیه می کند، به زمین برزخی گناه و وسوسه. داستان نبرد بی سرانجام انسان و وسوسه از اینجا آغاز می شود که خود قصه مطولی است و اینجا قصد پرداختن به آن را ندارم.     
امروز هم همچنان بر نظر سابقم در مورد زندانیان وسوسه استوارم. با این تفاوت که خودم هم یکی از آن بدبختهای عاجز هستم.
پ.ن1: یعنی اینقدر فوق العاده است؟
پ.ن2: یعنی من اینقدر خاک بر سر شده ام؟