۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

تجاوز به سعی سعدی


ور تو بگوئیم که نی
نی شکنم، شکر برم

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

جمعه بیست و ششم آذر 89


ترجیع بند این روزها، رخوت، امروز هم نقش آفرین اصلی زندگی من بود. یک برنامه اولیه و ساده ای دارم که از فردا اجرایی اش خواهم کرد. امیدوارم تاثیر مثبتی داشته باشد. دیروز در موقعیت و به دو بهانه مختلف صحبت از «تعالی» بود. امروز داشتم با خودم فکر می کردم که من زیادی به خودم «رحم» می کنم و این «رحم کردن» البته بدترین کاری است که ممکن است با خودم بکنم. باید قدری بیشتر به خودم سخت بگرم و برای قرار گرفتن در موقعیت های سخت و پرمخاطره ( از منظر فشاری که برای رشد به انسان وارد می کند) بی ملاحظه تر ( نسبت به احساس آرامشم) عمل کنم.
بیانیه، یا در واقع بهتر است بگویم توجیه نامه جندالله ( در مورد حمله های اخیر) را دیدم.نمی دانم مصرف داخلی ( برای مردم بلوچستان) دارد یا انتظار دارند برد بیشتری داشته باشد. به هر حال رقت انگیز است. در حالت اول وضع فکری مردم بلوچستان و در حالت دوم وضع فکری نویسنده. البته احتمال دارد هر دو حالت هم صادق باشند و از قضا این احتمال اقرب به یقین است. من بارها بر این نظر پافشاری کرده ام که در بسیاری از موارد، هسته های مرکزی بنیادگرایی را جز از طریق دست بردن به ابزار خشونت نمی توان متلاشی کرد؛ اما در این مورد خاص تصور می کنم جوان بودن ریشه های این بنیادگرایی و البته ستبری سرمایه اجتماعی ملی ایران ( به زغم تمام آسیبهایی که در این سالها از سر گذرانده) فرصتی فراهم کرده که بتوان با حداقل اعمال خشونت این بحران را مهار نمود. مشروط بر اینکه شجاعت و سرعت عمل کافی در مسئولین مرتبط وجود داشته باشد.
نکته جالب دیگر در مورد حوادث اخیر بلوچستان تلاش دستگاههای امنیتی برای نشان دادن توفق تاکتیکی برای تروریستهای مفلوک است. نمایشی که البته در صحت آنچه قصد نمایاندنش را دارد جای اما و اگر فراوان هست؛ اما فراتر از این اما و اگرها این پرسش وجود دارد که انگیزه این انتخاب ( نمایش برتری تاکتیکی) در برابر استفاده از اطلاع رسانی شفاف به عنوان ابزاری برای کسب برتری راهبردی چیست؟
آیا این نمایش بدین دلیل برپا می شود که رویکرد راهبردی حکومت به مسائل منطقه بلوچستان امکان کسب برتری استراتژیک بر تروریستها با هدف حفظ امنیت را از سیستم سلب کرده است؟
آیا این جایگزینی رویکرد تاکتیکی با رویکرد استراتژیک ناشی از کوتاه بینی عمومی مسئولین امنیت کشور و منطقه بلوچستان است؟
آیا تصور حکومت از میزان تنش ساختاری در جامعه و افکار عمومی چنان است که امکان حل و فصل راهبردی مسئله را با پرهیز از پرداخت هزینه های غیرقابل جبران در نظرش منتفی می سازد؟
به نظرم بدست آوردن تخمین مناسبی از پرسشهای بالا بخش مهمی از فهم مسئله تنشهای بلوچستان است. به اینها می توان مسائل مربوط به تغییرات داخلی ساختارهای سیاسی، اجتماعی،اقتصادی  ایران در طول 60 ساله اخیر و البته برخی ملاحظات سیاست خارجی منطقه را افزود تا به درک روشنی از ریشه های بحران و خشونت در بلوچستان رسید.بررسی تفصیلی این موارد البته جایش یادداشتهای روزانه نیست. احتمالا جای دیگری این مجموعه را به صورت تفصیلی خواهم نوشت. اگر دوستان پیش دستی نکنند البته :)

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

سه شنبه بیست و سوم آذر 89


امروز صبح در نشست مرکز تحقیقات مجمع با موضوع «ویکی لیکس» شرکت کردم. واقعا افتضاح بود. اینها مثلا آدمهای حسابی و تحصیل کرده و دنیا دیده این سیستم هستند. عمق نگاه استراتژیکشان به مسئله واقعا صفر مطلق بود.
امروز هم متاسفانه بخش عمده ای از روز را به رخوت گذراندم. باید برای ایجاد یک تغییر معنادار وسیع و عمیق برنامه ریزی کنم
از اخبار خوب امروز، یکی هم اینکه بارندگی در شمال کشور آتش سوزی های اخیر را مهار کرده. به نظرم فروکش کردن بحران علاوه بر آنکه به جهت حفظ سرمایه های سبز کشور خبر مبارکی است، در درون خود فرصت دارد که اگر از آن صحیح استفاده شود، میزان اثربخشی فعالیتهای این تیم بچه های زیست محیطی برای حفظ جنگل را افزایش خواهد داد.
امروز به همراه یک دوست بسیار عزیز، برای دیدن عزاداری جنوبی، و البته به امید شنیدن اجرای زنده آهنگران یا کویتی پور، به مسجد خوزستانیها رفتیم. دو مورد اخیر محقق نشد ولی عزاداری جنوبی واقعا پدیده جالبی بود. کمی در جنوب شهر گشتیم به امید دیدن دسته های با شکوه تر ولی چیز دندان گیری پیدا نکردیم. نمی دانم ما زمان و مکان نامناسبی را انتخاب کرده بودیم یا دیگر روزگار شکوه عزاداری در محله های پائین شهر گذشته
ریچارد هولبروک ، نماینده ویژه اوباما در امور افغانستان، هم درگذشت. نمی خواهم در این مجال کوتاه و به بهانه درگذشت هولبروک در مورد فراز و فرود سیاست اوباما در افغانستان صحبت کنم، اگر چه به طور طبیعی این پرسش مطرح است که فقدان هولبروک بر روند تعقب سیاستهای ایالات متحده در مسئله افغانستان چگونه تاثیر خواهد گذاشت، اما نکته ای که می خواهم اینجا ثبت کنم نحوه پوشش این خبر توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. اول اینکه برای لجن مال کردنش فکت می آورند که هولبروک به اوباما پیشنهاد کرده بوده کشت غیرقانونی خشخاش را آزاد بگذارد، چرا که در غیر اینصورت به قدرت گرفتن طالبان کمک شده است. گوینده رو..پی خبر این گفته را با چنان لحن سرشار از تمسخر و تسلطی می خواند که انگار اگر این برنامه اعلام خبر نبود باید مجری و شنوندگان به مغز کوچک این «آمریکایی احمق» قاه قاه می خندیدند. بعد هم ذکر می کنند که او در آخرین لحظات عمرش به جراحش گفته «ما باید به جنگ در افغانستان خاتمه دهیم» این را هم با لحنی می خواند که شنونده باید باور کند هولبروک تحت تاثیر دیدن عزرائیل و حقایق عالم بالا احتمالا دهانش به گفتن «حقیقت» باز شده.
آخرین خبر امروز هم، از دست رفتن فرصت انتقال گاز ایران به پاکستان و هند در چارچوب خط لوله صلح ،با شکل گیری همکاری افغانستان، ترکمنستان و پاکستان است. موضع منفعل و افتضاح ایران در برابر این معامله واقعا جای تاسف دارد. یک جا هم که بازوی دیپلماسی و تحرک سیاسی باید به کمک تجارت ملی بیاید وضع و روزمان این است. در این مورد هم باید تحلیل های تفصیلی انجام داد. تحلیل هایی که در این یادداشت مختصر نمی گنجند.

دوشنبه بیست و دوم آذر 89


فکر می کنم صدر اخبار امروز ماجرای برکناری متکی بود. خبر درگیری های متکی و احمدی نژاد ، که ظاهراً بخش مهمی از ریشه آن مربوط به گزارشهای مستقلی بوده که متکی به خامنه ای می داده، از همان سالهای اول زمامداری احمدی نژاد به گوش می رسید. یک بار هم ماجرا بر سر قضیه نصب نمایندگان ویژه رئیس جمهور و دخالت خامنه ای تا حد زیادی رسانه ای شد. به نظرم این عزل هم با اطلاع و موافقت خامنه ای انجام نشده. صرف نظر از علاقه خامنه ای به متکی، این روش، عزل در حین یک ماموریت خارجی، به نظرم نمی تواند روش او باشد. این روش بوی احمدی نژاد می دهد. این اتفاق به نظرم از دو جهت مهم است، اول به سبب تغییراتی که در مشخصات و دینامیک سیستم سیاست خارجی ایران ایجاد می کند ( با توجه به درگیری احمدی نژاد با بدنه کارشناسی وزارت امور خارجه، من حدس می زنم این تغییر مقدمه ای برای ایجاد تغییراتی در این بدنه باشد) و دوم از جهت رویارویی برخی از نهادهای قدرت در درونی ترین لایه های قدرت در ایران. در این مورد به نظرم باید یادداشت جداگانه مفصلی نوشت.
امروز فردوسی پور در برنامه نود به بررسی انتقال تیم فوتبال نفت تهران به اراک پرداخت. اصل حرف به نظرم درست بود ( این موضوع که این مجموعه در واقع مکانیکی انتقال پیدا می کند و با محیط جدیدش پیوند ارگانیک ندارد) گرچه ورودش به موضوع، مثل بیشتر کارهایی که این روزها می کند آمیخته با پفیوزی و شارلاتان بازی است. نکته جالب ماجرا اما این بود که عملا در تلویزیون این حرکت رو یک شو معرفی کرد و گفت نماینده ها این کارها رو برای جلب را بیشتر انجام می دهند. به نظرم اینکه یک مفاهیم و تحلیل هایی رو از گفتمان ممنوعه به عرصه عمومی ( صدا و سیما) کشیده جالبه. نمی دونم چقدر ممکنه این اثر و این گفتمان در اثر ورود به عرصه عمومی به بهانه استفاده در حوزه ورزش به سایر حوزه ها هم کشیده بشه. نکته جالب دیگر ماجرا تو دهنی ای بود که به نماینده های طرفدار طرح زد. مجلس واقعا خاک بر سر شده. حقیقتا به نظرم بنیادگرایی احمدی در برخورد با مسائل سیاسی و البته تمامیت خواهی و انحصار طلبی حلقه بسیار کوچکی در کانون مرکزی قدرت در ایران مجموع ساختارهای حکومتی را عمیقا به چالش گرفته و بسیاری از اجزای این ساختار وضعیت طبیعی خود و نتیجتا توانایی اجرای کارکردهای تعریف شده شان را از دست داده اند. در این بین ز خود فردوسی پور و تسلطش هم نباید ساده گذشت. به نظرم این آدم و برنامه اش پدیده ای است که ارزش یک بررسی تفصیلی دارد.
ور رفتن با انگلیس هم همچنان ادامه دارد. باز هم دانشجویان در برابر سفارت انگلیس تجمع برگزار کرده اند. حقیقتا دیگر حوصله ندارم چک کنم ببینم بابت چه بوده است. اعتراض به یادداشتی که سفیر انگلیس در سایت سفارت گذاشته و ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرده، ترور دانشمندان ایرانی یا برخورد پلیس با دانشجویان در لندن. اصولا خیلی ارزش استراتژیکی در کلیت ماجرا نیست. اینجا ثبت می کنم صرفا به این دلیل که رنگی از این روزهای ما در این نوشته ها باقی بماند.
یک عده ای هم در همدان گفته اند اگر اسرائیل مسجدالاقصی را ویران کند، ما هم مقبره استر و مردخای را ویران می کنیم. حقیقتا ابتکار این جماعت در ربط دادن چیزهای بی ربط به هم جور کردن بهانه برای عربده کشی هم خنده دار و هم  ،در بعضی مواقع، تحسین برانگیز است. کاش می شد این توانایی را در راه رشد و توسعه کشور به کار برد. می گویم کاش و می دانم نمی شود. پیش و بیش از هر چیز تحت تاثیر این واقعیت که اصولا دلایل و انگیزه های بندتنبانی برای تخریب جواب می دهند و نیرو بسیج می کنند، اما برای ساختن به انگیزه های روشن و دلایل محکم نیاز است.
بحران مالی من هم همچنان ادامه دارد. پول نمی دهند این کارفرماهای پوفیوز. البته از این جهت خوب است که مرا به انجام کار بیشتر تشویق می کند. بله آقا الخیر فی ما وقع.  
عضله های کارکردنم خیلی ضعیف شده؛ باید قدری به خود سخت بگیرم. 

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

یکشنبه بیست و یکم آذر 89


اینجا مدتی است که گرد و خاک گرفته. نمی دانم این بی میلی من به نوشتن ناشی از این است که آنچه را که می خواستم و می خواهم ، بیش و پیش از هر چیز بهبود کیفیت خودآگاهی، از این یادداشت ها نمی گیرم یا همان چیزی که مانع ارتقا کیفیت خودآگاهی ام به سطح مطلوب می شده به نحوی مرا در نوشتن این یادداشتها هم بی میل می کند.
در رئوس یادداشتهای روزانه 2-3 گذشته ،که البته هنوز کامل نشده و اینجا هم نیامده، نوشته بودم یک احساس رضایت جالبی دارم، احساس رضایتی که حاصل از عکلکرد خوب و روند درست نیست. یک جور تعادل شکننده است که دیر یا زود فرو می ریزد. فکر می کنم امروز یک جورهایی روز آن فروریزی بود. حقیقتا در میانه روز آنچنان احساس می کردم که هیچ چیز سر جا خودش نیست و همه چیز مشکل دارد که ، کار را رها کردم و دقایقی را به کشیدن سیگاری گذراندم بلکه دلیل موجهی برای ادامه این روند نا به ساز پیدا کنم. پیدا نکردم البته ، اما همچنان به روند گذشته ادامه دادم. در عوض به ذهنم رسید در حوزه فعالیتهای زیست محیطی چقدر کارهای ایجابی می شود کرد. اینکه غر بزنیم که طبیعت را نباید از بین برد و باید برای حفظش کاری کرد البته هم خوب است و هم لازم، اما، یک قدم فراتر از آن این است که آدمها را به «زندگی کردن با طبیعت» تشویق کنیم. این فکر و مسئله بالا اصلا به هم بی ربط نیستند. منتها یک ربط پیچیده ای دارند که من در حال حاضر حوصله توضیح دادنش را ندارم.
امروز دومین جلسه بچه های خبرنگار برای همکاری و هم افزایی برای مقابله با آتش سوزی جنگلها بود. یک مینیمالیسم عملگرایانه ای در این آدمها وجود دارد که مرا به نتیجه امیدوار
می کند. کارهایی با این ماهیت سازماندهی، در این مرحله از حیاتش، چالش حفظ تعادل بین دو صورت و حالت از فروپاش دارد. حالت اول رویکرد ایفای نقش فعال گردآورنده اولیه جمع است که ممکن است تعبیر به سلطه جویی شود و از این طریق جمع به سمت فروپاشی حرکت کند، در طرف دیگر هم عدم پذیرش مسئولیت راهبری و عدم ارائه طرحهای روشن و عملیاتی می تواند جمع را بواسطه سردرگمی به سمت فروپاشی ببرد. من فکر می کنم ما تا حدی از این مرحله عبور کرده ایم و امیدواری به ادامه کار بیشتر و بیشتر می شود. در این شرایط تصور می کنم بهترین کاری که می شود انجام داد، برقراری تماس با مسئولین کشوری است به نظرم. برقراری تماس با افراد تاثیرگذار و مدیران ارشد در قوه مجریه البته دشوارتر و پیچیده تر است ( نسبت به مجلس یا مجمع) اما جمعا هم تصور می کنم موثرتر و راهگشا تر هم باشد. آخر شب در حین قلیان کشیدن داشتم فکر می کردم در این حوزه «برنامه ریزی استراتژیک» ابزار مدیریتی مناسبی باشد. داشتم به دوست عزیزی که همراهم بود می گفتم من پایه ام برای سازمان حفاظت از جنگلها این کار را رایگان انجام دهم.
همین الان که داشتم این یادداشت رو می نوشتم داشتم به این فکر می کردم که برای همین فعالیتی که درگیر آن هستیم هم این ابزار می تواند کمکهای موثری انجام دهد. خیلی نگران اثربخشی این فعالیت و رساندن پیام مناسب هب نقطه مناسب هستم. برای این کار تاملات عمیق تری لازم است.
از اخبار مهم امروز می توان به ارائه رسمی گزارش نقض تحریمهای سازمان ملل توسط ایران در شورای امنیت اشاره کرد، به موازات همین ارائه برخی منابع سیاسی در ایالات متحده از آمادگی این کشور و هم پیمانانش برای تشدید تحریمها علیه ایران سخن گفته اند. پیش از این گفته ام، باز هم تکرار می کنم که متاسفانه هنوز گزارش دقیق و درست عمومی ای ( حتی شاید این قید عمومی هم قابل حذف باشد) از ابعاد بالقوه توسعه تحریمها و اثر آن بر اقتصاد ایران وجود ندارد. از آن کارهای است که من خیلی دلم می خواهد انجام دهم، کافرمای درست و حسابی هم دارد، اما طبق معمول من حسابی تنبلی می کنم.
خبر جالب دیگر به نظرم اعلام رسمی رحمانی فضلی در مورد دستاورد دیوان محاسبات و کمیته مبارزه با فساد نفتی در ورود پول میعانات گازی به خزانه در سال جاری است. واقعا تاسف بار است. چنین تخلف بزرگ، آشکار و سیستماتیکی در طول تمام این سالها انجام شده و امروز هم بدون شناخت ریشه ها و ساختاری که مرتکب آن می شده و البته قدم برداشتن در جهت اصلاح آن نفس بازگرداندن 10میلیارد دلار پول به خزانه یک پیروزی تلقی می شود. این بازگشت البته پیروزی است ، اما به گمانم نشانه ای بر وجود شکستهایی به مراتب بزرگتر است. انجام یک پژوهش تفصیلی در مورد ساختار و سیاستهای کسب و هزینه درآمدهای نفتی هم موضوع جذابی است. در موردش طرحواره های گنگی در ذهن دارم، قدری که روشن تر شود می توان در مورد نحوه ورود به آن هم اظهار نظر کرد.
تا هنوز دست و بالم نفتی است یک نکته دیگر را همین جا ذکر کنم: امروز یک دوست بسیار نازنین که در یکی از معتبرترین نشریات حوزه نفت در ایران کار می کند، در مورد این ریاست دوره ای مبتنی نوبت کشورها بر اساس حروف الفبا می گفت. در مورد اینکه طرح این واقعیت و روشن کردن منشا کسب موفقیت بزرگ ریاست دوره ای ایران بر اپک چه دشمنی عمیقی در وزارت نفت در برابر این نشریه ایجاد کرده است.
خبر عجب و تاسف بار دیگر امروز اظهارات مسئولین در مورد تغییر مرکز ثقل تجاری ایران از امارات عربی متحده به ترکیه و قطر است. ورود گسترده ترکیه به مناسبات تجاری ایران، پس از تغییر جهتهای اخیر حکومت ترکیه، و البته پس از اینکه بابت کردن خر ایران به درفش تحریمها بوی کباب به مشامشان ( چه فرم عجیبی پیدا کرد!) رسیده چیز تازه ای نیست. فکر می کنم پیش از این هم یکی دوبار در همین یادداشتها در موردش صحبت کرده ام. اما نکته تاسف بار ماجرا اینجاست که مقامات مسئول به صراحت می گویند سرمایه گذاری ما یک کشور همسایه ( امارات) را تبدیل به قطب تجاری منطقه کرده، حالا که آنها منافع ما ( البته یعنی منافع مسئولین و نه منافع کشور) را نادیده می گیرند، ما هم این سرمایه گذاری را به یک کشور همسایه دیگر ( ترکیه)
می بریم. واقعا باید پرسید آیا لحظه ای هم ذهنتان عبور کرده بود با توجه به مجموع شرایط و پتانسیلهای ایران یک راه هم همین بود که این سرمایه گذاری ها در ایران انجام می شد و امروز ایران قطب تجاری منطقه بود؟ آیا فکر نمی کنید این مانور گردش و جابجایی سرمایه در منطقه بیش از آنکه نمایانگر درایت و اقتدار باشد، نشانه ضعف و کج فهمی است.
اخبار امروز هم الحمدالله همه در مورد غمباد بود.
امروز خیلی کوتاه در برنامه ای که زنجیره امید به مناسبت محرم برگزار کرد هم شرکت کردم( کوتاه از این جهت که می خواستم به جلسه زیست محیطی ها برسم). این سخنرانی که اینقدر حلوا حلوایش می کردند به نظرم در حد همین روضه خوانهای کلاسیک بود، موسسه هم اصولا سواد مدیریت رویداد ندارد. ولی داشتم با خودم فکر می کردم این کانسپتهای مورد استفاده در محرم هم پتانسیل خوبی برای جلب کمکهای مردم در امور خیریه دارد. یک ملاحظات حاشیه ای هم مطرح است البته. در این مورد هم مفصل خواهم نوشت. 

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

پنجشنبه یازدهم آذر 89


چند روزی است که می خواهم درباره دو مرگ، درباره دو مرد بنویسم. مردهایی متفاوت و مرگهایی متفاوت. کردان یکسالی پس از رسوایی به بار آمده بر سر مدرک تحصیلی اش درگذشت. بهانه خیلی خوبی بود در دست همه ما برای خندیدن به منصوبین و منسوبین احمدی نژاد. اما صادقانه می خواهم بگویم بین همه خطاهای اساسی آدمهایی که در دولت احمدی نژاد این پست را گرفتند یا کاندیدای تصدی این پست شدند خطایی که کردان بواسطه آن مضحکه همه ما شد کودکانه ترین خطا بود و می توانم ادعا کنم خودش هم در مقایسه با اسلاف و اخلافش از همه سلیم النفس تر. شاید بد نباشد این موضوع را هم در نظر بگیریم که اینکه فضای کافی برای انداختن تشت رسوایی اش از بام مجلس فراهم آمد تا حد زیادی تحت تاثیر قدرت رقبایی بود که او توانست در مسیر رسیدن به کرسی وزارت آنها را ، به هر طریق، کنار بگذارد، اینکه هیچکس آنطور که باید به حمایتش برنخواست تا حد زیادی ناشی از این بود که سکه حامیان او در برابر قدرت افراد به مراتب خبیث تری از رونق و رواج افتاده بود و اینکه آنچنان بی رحمانه مورد تاخت وتاز قرار گرفت بسیار تحت تاثیر مانورهای سیاسی ای بود که اشخاص دیگری قصد اجرای آن را داشتند. افرادی که هزینه شخصی و شخصیتی کردان در تمام این ماجراها برایشان هیچ اهمیتی نداشت. گرچه به ثابت قدمی در پشتیبانی از او تظاهر می کردند. به هر حال زندگی با همه بی رحمی اش انتقام خطای کردان را از او گرفت و همه ما ، عموما بی توجه به واقعیتهای فوق، در این انتقام شریک و در آن بازیها سیاهی لشگر بودیم. اینها را نگفتم که کردان را تبرئه کنم یا چیزی از این دست. گفتم که خودم یادم باشد. فقط همین.
مرد دوم منتظری بود. تا جائیکه حافظه ام یاری می دهد جمهوری اسلامی پس از خمینی هرگز چنین تشییع با شکوهی را شاهد نبوده است. اهمیت و ارزش ماجرا وقتی بیشتر فهمیده می شود که فشارها و تضییقات موجود را هم در نظر بگیرید. آدمی که در یکی از نقاط عطف عمر جمهوری اسلامی از حلقه قدرت بیرون رفت/ گذاشته شد. به نظرم با کمی جستجو یافتن برخی واقعیتهای ناخوشایند ، عمیقا ناخوشایند ، در عقاید فلسفی و سیاسی کسی که به عنوان  قهرمان بلند نظر آزادی بر دوش هوادارانش تشییع شد اصلا دشوار نباشد. مرگش اما، درست زمانی اتفاق افتاد که همه آماده بودند اعاده حیثیت از او را مشت محکمی بر دهان دیگرانی کنند که منتفعین اصلی خروج منتظری از حلقه قدرت بودند. به هر حال در این مورد روزگار با سخاوت عجیبی پاداش رنجها و بی حرمتی های ناشی از تبعید ( خودخواسته یا ناخواسته) منتظری از حلقه قدرت را به او اعطا کرد. البته اگر تشییع جنازه با شکوه را بتوان پاداش مرده تلقی کرد. روزگار بازیگردان عجیبی است وقتی که بازی اش می گیرد.
امروز اطلاعاتی از مشتری ثروتمندم بدست آوردم که نشان می دهد همانطور که من پیش از این، در مورد جلسه پریروز گفته بودم؛ کافرمای اصلی بسیار مصر به اجرای طرح است. احتمالا اوایل هفته اینده دیدارهایی برای نهایی کردن کار خواهیم داشت.
امروز بعد از دو شب خانه به دوشی به خانه برگشتم. مهمانها هنوز نرفته اند، اما برخی تغییرات در ترکیب آنها باعث شدع حساسیت اسلام و مسلمین کمتر شود.
از اخبار مهم امروز کسب مزبانی جام جهانی فوتبال سال 2022 توسط قطر بود. این خبر البته برای قطر خبر یک پیروزی و جهش رو به جلو است و برای ایرانی ها هم بهانه ای برای احساس شکست و سرخوردگی بشتر، اما، اهمیت سیاسی اش بیشتر از این جهت است که قطر با این حرکت در واقع همسایه بزرگ و قدرتمندش ، عربستان سعودی، را به چالش گرفته. آنهم با نبرد در میدانی که عربستان اصولا قدرت ورود به آن را ندارد.
شب میهمانها در اتاق خوابیدند و من بیرون. آدم در خانه خودش اینقدر ناراحت بخوابد نوبر است والله. از پس دادن هتل پشیمانم.       

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

چهارشنبه دهم آذر 89


صبح به قرار ملاقات طولانی ای رفتم که اهداف کاری مشخص و مطولی داشت، اما، عملا فقط به گپ و گفتهای دوستانه گذشت. حدود ساعت 4:00 به هتل برگشتم. با یک پیراهن چروک، یک پیراهن کثیف، یک قرار ملاقات شبانه و با تعطیلی لاندری هتل مواجه شدم. تف به این شانس. اگر می خواستم بر روال همیشگی ام رفتار کنم باید بی خیال ملاقات می شدم و توی رختخواب ولو می شدم. اما اینبار متفاوت رفتار کردم. پاشنه همت را کشیدم مدت نسبتا طولانی در بخشی از شهر که هیچ شناخت و آشنایی پیشینی با آن نداشتم به دنبال لاندری گشتم و بالاخره موفق شدم. هر کسی که مرا از پیش می شناخت و از این موضوع مطلع شد تنها فرضیه قابل قبول در ذهنش این بود که لاجرم با بانوی دلربایی وعده دیدار دارم و هر چه قسم و آیه می خوردم که دوست نازنینی که امشب خواهم دید مردی با سبیلی به غایت کلفت است دوستان این پیراهن اتو کرده را دم خروسی می دانستند که مانع از باور قسم حضرت عباس بنده در مورد جنسیت سمت دیگر قرار ملاقات بود. این همه وراجی کردم که بگویم اثر خوشایند این کار به ظاهر کوچک و نسبتا پر زحمت در بهبود حال من برای خودم باور نکردنی بود. از آن تجربه های کوچک ، اما مهمی بود که باید درسش را چراغ راه زندگی کرد.
پیش از رفتن سر قرار، در حال قلیان کشیدن، می شود گفت به صورت ناخواسته، در برنامه مزخرف بیست و سی می دیدم که از اعدام شهلا جاهد حرف می زنند. انگار که مامور به قرائت بیانیه دادستان باشند. اصولا فقط از شواهد و مسائلی صحبت می کرد که در جهت تائید اعدام شهلا بود. حتی یادم می آید موقعی که در مورد تعدد قاضی های بررسی کننده پروننده صحبت می کرد گفت 27 قاضی بررسی کننده پرونده متفق القول حکم به اعدام شهلا داده اند. تا جائیکه من می دانم از 27 قاضی 20 قاضی شهلا را گناهکار و 7 نفر بیگناه تشخیص داده اند. مصاحبه با وکیل متهم و سایر مخالفان هم هیچ. فکر می کنم بخش مهمی از انگیزه تلویزیون دهن کجی به فعالین حقوق بشر در ایران با انگیزه های سیاسی بوده و هست. به نظرم این دوستان باید در پیوند تاکتیکی شان با جریانات سیاسی توسعه خواه و امکان گسترش اردوگاه هوادارانشان به بخشهایی از جامعه که توافق و همراهی سیاسی بیشتری با جمهوری اسلامی دارند تامل و مداقه جدی کنند.
البته باید این نکته را هم اضافه کنم که دیدن برخی برنامه ها در رسانه میلی، مثل برنامه «شوک»، کاملا این دیدگاه را در من تقویت می کند که بخشی از ماموریت تلویزیون توجیه رفتارهای خشن سیستم انتظامی و امنیتی است. درباره انگیزه های آن رفتارها و این دفاعیات البته می توان بیشتر نوشت.
با یک دوست بسیار عزیز فیلم «لطفا مزاحم نشوید» را برای بار دوم دیدم. بسیار فیلم جذابی است. من حقیقتا دفعه اول متوجه طنز خارق العاده ای که بدون هیچ گونه اغراق و باور ناپذیری ( تعبیر آن عزیز همراه) در بیشتر سکانسهای فیلم جاری است، به نظرم فوق العاده می آید.
امروز هم مثل دیروز، اخبار سیاسی ندارم.      

مستاصل از نگاه مورفی


عجیب است که در من درماندگی را می بینی اما طلب رسیدن را نه. با وجود اینکه آن مضمر است و این مصرح
پ.ن: خواستم نوری بر پست قبل هم تابانده باشم

استیصال


مرا برسان، حتی اگر شده ،به قتل
پ.ن: نسخه اصلی ایده اینجاست  

سه شنبه نهم آذر 89


از امروز رسما خانه به دوشی من آغاز شد. صبح 2 ساعتی را در پارک نزدیک خانه گذراندم. برای من این 2 ساعت مصداق تعطیلی در معنای واقعی آن بود. فرصتی برای رها کردن ذهن. برای اینکه فارغ از فشارهای محیط اطراف و از آن مهم تر، برنامه ریزی های من، برای خودش هر جا که می خواهد ول بگردد و بچرد. از فلسفه تا ریاضیات، از فیزیک تا اقتصاد و در این بین حتی سرکی هم به رویاهای عاشقانه نهفته در قلب من بکشد. از این واقعیت بسیار دم دستی که تعطیلات خیلی وقتها در واقع عبور کردن از دام اپتیممهای لوکال و افزایش شانس برای دستیابی به اپتیمم های گلوبال است که بگذریم، در یک لایه عمیق تر بین این تامل و از بالا به تصویر عمومی نگاه کردن که در روح تعطیلات هست با معنای انسانیت ارتباطی برقرار است. در این بین البته سطح میانه ای هم وجود دارد. نسبت تعطیلات و رفع خستگی ذهنی، وقتی می گویم خستگی ذهنی مقصودم خستگی ناشی از تنشی است که خود نتیجه تلاش ما برای مهار افکار در چارچوبهایی است که بواسطه و وسیله خودآگاهی برای کنترلشان ترسیم می کنیم.
بعد از رفتن مهمان به خانه برگشتم و حقیقتا تصمیمم بیشتر بر یللی تللی خواندن بود، اما تلفن کارفرمای محترم چرت مرا پاره کرد و من برای برگزاری جلسه ای که دیروز لغو شده بود به محل سازمان کارفرما مراجعه کردم. جلسه بسیار بدی بود. دو آدم اصلی ای که اگر توافق شکل بگیرد مستقیما با آنها مواجهم اصولاً آدمهایی با اذهان کند و آشفته بودند؛ کار یک داور بی سواد فوق العاده پرمدعا داشت و سرپل من در آن سازمان هم آدم فوق العاده محافظه کار و دست به عصایی بود. حقیقتا الان که فکر می کنم می بینم خودم هم خوب جواب ندادم، چرا که اصولا فکر نمی کردم در برابر چنین پرسشهای احمقانه ای قرار بگیرم. در این مملکت وقتی به تو  آر.اف.پی می دهند، به جای اینکه بر اساسش پرپوزال بنویسی؛ اول باید بنشینی و خود آر.اف.پی را چکش کاری کنی و گرنه برای دفاع از پرپوزالی که بر اساس آن نوشتی دچار مشکل جدی می شوی.
با خستگی و گرسنگی زیاد به خانه برگشتم و با عجله و تنش برای یافتن سرپناه جستجوهایی کردم. لعنت به این اخلاق دقیقه نودی من. بالاخره در یک هتل درجه 2 جایی پیدا کردم. خیلی کوچکه، اصلا لوکس نیست و دایره سرویسش هم خیلی محدوده؛ اما، خوشبختانه تمیزه و این خودش خیلی خوبه.
امشب یک ویدئو از چمران دیدم، مصاحبه ای بود که بعد از مجروحیتش گرفته بودند ازش. بنده خدا حالش خیلی خراب بود. در مورد رشادتهایش دروغهای احمقانه می گفت. دروغهایی که آدم از روی شارلاتانی و پدرسوختگی نمی گوید. ناشی از آشفتگی حاد روانی است. اون تیپ ( روشنفکرهای مذهبی) به نظرم همه خل و چل بودند، اما فکر می کنم خل و چل ترینشان به جنگ مامور کردند. در یک جمله می توانم بگویم رقت بار بود. قبل از دیدنش تصور دیگری داشتم. این نشان می دهد زوایای پنهان و تاریک تاریخ جنگ چقدر زیادند.
بنده به دلیل عدم دسترسی به اینترنت تصویر از وقایع سیاسی و اجتماعی مهم این روز ندارم.   

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

سمپوزیم فلسفه عاشقان به سعی حافظ


ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

موسیقی سبز، از اون نظر


وقتی به این فکر می کنم که برای موزیک گوش کردن با پی.سی ای که الان با هاش کار دیگه ای انجام نمی دم و فقط به همین دلیل روشنه چقدر انرژی مصرف می شه از خودم می پرسم آیا جا نداره دولت برای خرید ام.پی3 پلیرها سوبسید سبز بده؟. اگر پی سی برای کار دیگه ای روشن باشه چطور؟ اونجا هم صرفه سبز در استفاده از یک ام.پی3 پلیره؟