۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

جمعه بیست و ششم آذر 89


ترجیع بند این روزها، رخوت، امروز هم نقش آفرین اصلی زندگی من بود. یک برنامه اولیه و ساده ای دارم که از فردا اجرایی اش خواهم کرد. امیدوارم تاثیر مثبتی داشته باشد. دیروز در موقعیت و به دو بهانه مختلف صحبت از «تعالی» بود. امروز داشتم با خودم فکر می کردم که من زیادی به خودم «رحم» می کنم و این «رحم کردن» البته بدترین کاری است که ممکن است با خودم بکنم. باید قدری بیشتر به خودم سخت بگرم و برای قرار گرفتن در موقعیت های سخت و پرمخاطره ( از منظر فشاری که برای رشد به انسان وارد می کند) بی ملاحظه تر ( نسبت به احساس آرامشم) عمل کنم.
بیانیه، یا در واقع بهتر است بگویم توجیه نامه جندالله ( در مورد حمله های اخیر) را دیدم.نمی دانم مصرف داخلی ( برای مردم بلوچستان) دارد یا انتظار دارند برد بیشتری داشته باشد. به هر حال رقت انگیز است. در حالت اول وضع فکری مردم بلوچستان و در حالت دوم وضع فکری نویسنده. البته احتمال دارد هر دو حالت هم صادق باشند و از قضا این احتمال اقرب به یقین است. من بارها بر این نظر پافشاری کرده ام که در بسیاری از موارد، هسته های مرکزی بنیادگرایی را جز از طریق دست بردن به ابزار خشونت نمی توان متلاشی کرد؛ اما در این مورد خاص تصور می کنم جوان بودن ریشه های این بنیادگرایی و البته ستبری سرمایه اجتماعی ملی ایران ( به زغم تمام آسیبهایی که در این سالها از سر گذرانده) فرصتی فراهم کرده که بتوان با حداقل اعمال خشونت این بحران را مهار نمود. مشروط بر اینکه شجاعت و سرعت عمل کافی در مسئولین مرتبط وجود داشته باشد.
نکته جالب دیگر در مورد حوادث اخیر بلوچستان تلاش دستگاههای امنیتی برای نشان دادن توفق تاکتیکی برای تروریستهای مفلوک است. نمایشی که البته در صحت آنچه قصد نمایاندنش را دارد جای اما و اگر فراوان هست؛ اما فراتر از این اما و اگرها این پرسش وجود دارد که انگیزه این انتخاب ( نمایش برتری تاکتیکی) در برابر استفاده از اطلاع رسانی شفاف به عنوان ابزاری برای کسب برتری راهبردی چیست؟
آیا این نمایش بدین دلیل برپا می شود که رویکرد راهبردی حکومت به مسائل منطقه بلوچستان امکان کسب برتری استراتژیک بر تروریستها با هدف حفظ امنیت را از سیستم سلب کرده است؟
آیا این جایگزینی رویکرد تاکتیکی با رویکرد استراتژیک ناشی از کوتاه بینی عمومی مسئولین امنیت کشور و منطقه بلوچستان است؟
آیا تصور حکومت از میزان تنش ساختاری در جامعه و افکار عمومی چنان است که امکان حل و فصل راهبردی مسئله را با پرهیز از پرداخت هزینه های غیرقابل جبران در نظرش منتفی می سازد؟
به نظرم بدست آوردن تخمین مناسبی از پرسشهای بالا بخش مهمی از فهم مسئله تنشهای بلوچستان است. به اینها می توان مسائل مربوط به تغییرات داخلی ساختارهای سیاسی، اجتماعی،اقتصادی  ایران در طول 60 ساله اخیر و البته برخی ملاحظات سیاست خارجی منطقه را افزود تا به درک روشنی از ریشه های بحران و خشونت در بلوچستان رسید.بررسی تفصیلی این موارد البته جایش یادداشتهای روزانه نیست. احتمالا جای دیگری این مجموعه را به صورت تفصیلی خواهم نوشت. اگر دوستان پیش دستی نکنند البته :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر