۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
خیلی سر راست نیست
پ.ن: برای درک معنای دقیق این جمله لازم است معنای دقیق دو کلمه کلیدی آن را بدانید
۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه
پیام امید
۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه
قصاص
۱۳۸۸ مهر ۲۸, سهشنبه
در حذف لذتی است که در خواندن نیست
۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
هگل بر علیه اقتصاد ربوی
۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه
خنگ بازی
دوستان پر تلاشم در Iran charity
سلام
من مدتی است که فعالیتهای شما را از طریق آنچه در وب سایتتان منعکس می کنید تعقیب می کنم. چند وقتی است که می خواهم خودم را مجبور و موظف به کمکی کوچک اما منظم به مجموعه شما کنم و البته نکاتی در مورد چند و چون این فعالیتها با شما در میان بگذارم، اولی معطل مانده به دلیل تنبلی و شلختگی بیش از حدم و دومی معوق بوده با این ذهنیت که احتمالاً آنچه می خواهم بگویم را خودتان به اتکا تجربه و دانش بسیار بهتر از من می دانید و در مواجهه عملی با مسائل بنا به مشکلاتی که می توان تصور کنم در این محیط و شرایط بر سر راه فعالیتتان وجود دارد از اجرای آن منصرف می شوید.
دومی را قلمی کردم که شاید خجالت بکشم و اولی را عملی کنم. گرچه فکر می کنم که قلم زدن در این حوزه سخت مغفول است و ، اگر نه شما ، اما، بسیاری از کنشگران و گروه های کنشگر این حوزه در اولین اولویتهایشان نیازمند فضایی مناسب برای گفتگو به اشتراک گذاری افکار و عقاید و تجربه های مربوط به این فعالیتها هستند. لهذا به خودم اجازه دادم این نامه را به موازات ارسال به شما در وبلاگم به اشتراک بگذارم و از دوستانم دعوت کنم به بحث و گفتگو در این حوزه و صد البته کمک به Iran charity .
اگر کارکرد این جمع ، و نه گروه، به گفته خودتان، را انتقال کمک از بخشهای نسبتاً سالم تر و توانا تر جامعه به بخشهای آسیب دیده باشد با اندکی مسامحه می توان در این فرآیند سه زیر فرایند اصلی را شناسایی کرد.
اول بازاریابی برای فعالیتی که در حال انجام آن هستید، دوم سازماندهی منابع و نیروها و سوم ارائه مناسب کمک به نیازمندان آن. باید توجه داشت که این سه مقوله آنچنان درهم پیچیده اند که نمی توان بر یکی ، یا به عبارت دقیق تر بر مصادیقی از یکی متمرکز شد و امیدوار بود بدون توجه به دو تای دیگر می توان به نقطه بهینه نزدیک شد. شما دست اندر کار اداره یک زنجیره سه حلقه ای هستید که خروجی نهایی آن برابر توان ضعیف ترین حلقه است. می توانم حدس بزنم که شما در حال حاضر این ضعیف ترین حلقه را کمک های بازاریابی شده تخمین می زنید و معتقد هستید بر این اساس وضعیت دو حلقه دیگر مطلوب است. به احتمال بسیار زیاد در یک نگرش استاتیک به مسئله هر ناظر عاقل و منصف دیگری نیز این نظر را تائید می کند. اما، در نظر داشته باشید که راه تقویت این ضعیف ترین زنجیره از بالفعل نمودن قوای شما در دو حلقه دیگر می گذرد.
در مورد حلقه اول یعنی بازاریابی به طور مشخص پیشنهاد می کنم وضعیت سایتتان را سر و سامانی بدهید. خیلی مناسب است اگر یک یا چند لیست پستی درست کنید تا افراد بنا به تمایل و سلیقه شان از این طریق در جریان اخبار و فعالیتهای شما قرار بگیرند و امکان عضویت در این لیستها از طریق سایت وجود داشته باشد، خیلی مناسب خواهد بود این سایت وبلاگ گون را به مجموعه با بخشهای جدا (و با فیدهای جداگانه) تبدیل کنید تا تعقیب اطلاعات قرار گرفته بر روی سایت بر حسب علایق و سلایق ساده تر شود. درگیر کردن گرافیستها و عککاسهای خوب به جذابیت سایت شما خواهد افزود. توضیحی که در برابر شکایت برخی افراد نسبت به عدم دریافت پاسخ ارائه کرده اید را شاید بهتر باشد جایگزین کنید با یک نظام گردش کار شفاف دیجیتال که برای هر کس تعقیب مراحل پاسخگویی نامه اش را فراهم کند فراموش نکنید هزینه های انجام شده برای چنین کارهایی در عواید حاصل از ارتباط بهتر با مخاطبین بالقوه پوشانده خواهد شد. در این حوزه متون کلاسیک فراوانی وجود دارد که شاید بد نباشد عده ای را برای ترجمه آنها سازماندهی کنید . به علاوه هزینه این کارها برای یک مجموعه خیریه مانند شما عملاً هزینه های سازماندهی برای جذب نیروی انسانی داوطلب است که اولاً ناچیز است و ثانیاً اکسترنالیتی های فراوانی دارد. ماجرای این اکسترنالیتی ها بخش دیگر صحبت من است که به اصل آن یعنی اهمیت توجه به حلقه سازماندهی را پیش از این بیان کرده ام، باید در نظر داشت اولاً این مشارکت عمومی تمرکز را از ارائه کمک به سمت اصلاح ساختار می برد و همبستگی را جایگزین صدقه(که خود گفتاری مجزا و مفصل می طلبد) می کند. این دستاورد به تنهایی دارای چنان ارزشی است که توجیه گر هر تلاش و هزینه ای در راه تقویت سازماندهی نیروها باشد، اما به این مورد می توان افزایش کمیت فعالیت بازاریابی ، که افزایش کیفیت آن اثر مصرح اولیه تقویت سازماندهی است، افزایش اثر بخشی این فعالیت بواسطه افزایش اعتماد بدلیل حضور افرادی از یا خته های گوناگون اجتماعی اشاره کرد.
می دانم که ، اگر نه همه، لااقل بخشی از این دست به کار تقویت سازماندهی نیرو نشدنتان به دلیل نگرانی از مواجه شدن با برخوردهای امنیتی است و این نگرانی را درک می کنم، اما تصور می کنم در دنیای ارتباطات مجازی و در شبکه سازی اجتماعی از طریق تبلیغات اقناعی چهره به چهره پتانسیلهای زیادی تا پیش از رسیدن به خط قرمزهای امنیتی برای استفاده وجود دارد. به عنوان اولین قدم از همه دوستانم خواهش می کنم تنبلی و بی حوصلگی را کنار بگذارید و برای کمک به تقویت هر سه حلقه فعالیت Iran charity با آنها تماس بگیرید. اگر مایل بودید خوشحال می شوم که در این مورد بیشتر با هم صحبت کنیم
ارادتمند
بهمن کارگزار
iran charity
۱۳۸۸ مهر ۲۱, سهشنبه
مرغ و تخم مرغ
جهت اطلاع خوانندگان، مسئله اولویت مرغ و تخم مرغ که هنوز هم برای برخی از دوستان مثال مسئله لاینحل است از ابتدا جواب بسیار روشنی داشته. قطعاً مرغ بر تخم مرغ مقدم است، چرا که تخم مرغ ماهیتاً محصول مرغ است، اما آنچه به عنوان مرغ می شناسیم را صرفاً از روی عادت برآمده از تخم مرغ می دانیم. این اختلاف فکر می کنم برای رای دادن به اولویت مرغ کافی باشه.
الکریم اذا وعد وفا
بواسطه کریمیّتمان همانطور که قول داده بودیم تا ترتیبتان را ندهیم ول کن نیستیم آقاجان. ما بعد از اینکه ارتقاء پیدا کرده ایم با هر فونتی که می خواهیم در بلاگمان می نویسیم. پیش از این ممکن نبود. حالا آمدیم تست کنیم ببینیم آیا فاصله بین خطوط را هم منتقل میکند یا نه؟
پروژه تحویل پذری گزاره های اخلاقی به گزاره های اثباتی در یک نظام اقتصادی/ پروژه ما
طرحی که در حال حاضر روی آن کار می کنیم عنوانش شرایط امکان و تبعات تحویل پذیری گزاره های اخلاقی به گزاره های اثباتی است. سه منظر اصلی برای ورود به این بحث را شناخته ایم. اول: بنا کردن چیزی مثل یک اخلاق طبیعی. یعنی یک مشت تعریف ردیف کردن که خود در واقع مجموعه ای گزاره نیز هستند و تبدیل کردن مفاهیم اخلاقی، عموماً در باب سعادت و شقاوت، به ترکیبی از مفاهیم اثباتی و بدین سان نگاشتن گزاره های اخلاقی به گزاره های اثباتی. منظر دوم که به دغدغه های شناخت شناسانه وقع بیشتری می نهد در واقع به دنبال یافت مفاهیم اثباتی پنهان در استفاده از مفاهیم هنجاری است و با این پرسش به مسئله نگاه می کند که آیا می شود این نگاشت هنجاری به اثباتی با کمک این مفاهیم و گزاره های اثباتی پنهان در دل مفاهیم و گزاره های هنجاری انجام داد. منظر سوم که البته رادیکال تر از منظر دو، همان گرایش را تعقیب می کند. این منظر قائل به وجود چیزهایی است که در واقع «سنت های الهی» هستند. اینها از عقل ذوقی به عقل استدلالی می رسند و به این اعتبار «سنت الهی» و یا «وجه قدسی» شناخت هستند که همانطور که در درون ما و ساختمان ادراکی مان حضور دارند در دنیای بیرون از ما و در عملکرد آن اراده ای که اراده ما نیست هم وجود دارند. من این قضیه را با ادبیات نصر طرح کردم و این ممکن است به مذاق خیلی از دوستان خوش نیاید منتها همین حرف در ادیشن بارکلی یا حتی روایتی از هگل می توان بازآرایی کرد که بعدها مفصلاً به آن می پردازم. به خصوص سخت مایلم به ادیشن هگلی ماجرا بپردازم چون اصولاً ایده اولیه من برای طرح این موضوع نشان دادن میزان اخلاقی بودن اقتصاد یک اجتماع در میزان از خودبیگانگی عاملان آن بود.بیشتر با هم گپ خواهیم زد.
ارتقاء یافتیم
خود ناسازگاری
۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه
۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه
روایتی از موسیو مولند
پ.ن: نصر در این متن راسیونالیزم را در برابر اینتلکچوالیزم به کار برده
قداست زدایی از معرفت
مدیریت واحد جهانی در دست اقلیت
پ.ن: به جون مامانم دقیقاً همین رو گفت، لطفاً اگه کسی توفیق ضبط کردنش رو داشته به من هم خبر بده.
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
خاموشی مفید
۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه
کشفی در مورد تقابل با براندازی نرم
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار
۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه
۱۳۸۸ مهر ۱۴, سهشنبه
واجد شرایط!
عاشق روی تو ام، بیشتر از پیشتر
لطف اگر می کنی، عاشق درویش را
از همه عاشق ترم، وز همه درویش تر
اصغر از صفرآباد سفلی گزارش می دهد
پ.ن: برای اینکه اینجا کمتر تف دادن من رو تحمل کنید، علاوه بر نخوندن این بلاگ، یک راه هم اینه که در توئیتر یک حساب کاربری برای من باز کنید تا گلواژه های کوتاهم ، لااقل، آنجا بتراود. چه بسا بخشی از ترشحات بلندم هم کوتاه کردند خود را که آنجا جایشان کنیم یک طوری.
به هر وسیله ای
خفقان وبلاگی
پ.ن: تذکر ویژه به برخی دوستان کم سواد. کژدار و مریض نیست برادر چوپانم، کژدار و مریز است.
آموزش مهارتهای زندگی مجازی، تاکتیک و استراتژی
پ.ن1: حدس می زنم اگر چنین کاری در مقیاس مناسب و با برد کافی انجام شود رفقای کودتاچی مان در رسانه میلی تلاشهای گسترده ای برای لجن مال کردن فعالیت اینترنتی در اقشار فرودست اجتماع را آغاز کنند.
پ.ن2: چرا راه دور برویم؟! در بین رفقایتان چند نفر را می شناسد که مهارتهای زندگی مجازی شان با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی شان سازگار نیست؟. از آنها شروع کنید!. انباشت تجربیان این آموزشهای موردی کمک زیادی به طراحی بسته های آموزشی با کیفیت مناسب خواهد کرد.
بریل
۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه
تولید و مصرف کتابهای صوتی
۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه
چهره اقتصادی فاشیسم
۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه
ویژه برای رفیق
این پست به شکل خاص برای رفیق نوشته شده و اگر ارتباط برقرار نمی کنید یا حتی سر در نمی آورید مشکل شماست و به تخم بنده صد البته ،و این نهایت لطف من به شما عموم خوانندگان این وبلاگ است چرا که مشکلات بنده، که نویسنده این وبلاگ باشم، حتی به تخم شما هم نیست.
اما بعد
رفیق می بخشی منو اگه اینجا از وسواس خبری نیست، که اگر می خواستم وسواسی بنویسم 73 پست که سهله، تا حالا 7.3 پست هم ننوشته بودم. همچنین می بخشی اگه در بی وسواس نوشتن خوب نیستم، خودت هم این را می دانی و می دانستی همان وقتی که به من گفتی وبلاگ ننویس تو روزنامه نگاری خوبی نیستی و من گوش نکردم، مثل تمام نصیحتهای دیگرت.قبلاً توضیح دادم و حالا هم محض خاطر انور و روی ماه تو عزیز دل دوباره می نویسم که اینجا در واقع یک مهمانی نیمه خصوصی برپاست که من در تهیه اسباب پذیرائی اش ماحضر سهل الحصول را به سفره متکلف و مرصع پلوی کذایی ترجیح می دهم و خلاصه در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست. مصداق عینی ش هم همین مهمانی امشب، که منور و مزین شده به قدوم تو رفیق با معرفت. جز همین زنگ زورخانه ای که ، قسم به سیبیلم، تا به حال برای ورود هیچکس دیگه نواخته نشده چیز دیگه ای در پذیرائیم نیست که ویژه ش کنه که فرقش با بقیه روزها را به چشم بیاره. نه اینکه فرقش به چشم نیادها نه! به چشم میاد خوبم میاد ولی در اسباب سفره نیست، در حضور توئه. دمت گرم
این مقدمه اختصاص داره به وبلاگ و رفاقت.
وقتی آدمها احساس تنهایی می کنند، یعنی وقتی ،به هر دلیل، در روابطشون ناکام می مونند، یکی از دم دستی ترین و ساده ترین و کور ترین واکنشهایی که به این احساس نشون می دن تلاش برای پر کردن این خلاء با افزایش کمیت رابطه است. برای اینکار هم ،خب، یکی از سردستی ترین و در عین حال موثرترین کارها مهمانی دادنه. بعد وقتی تنهایی آدمها خیلی زیاد میشه و در نتیجه خیلی زیاد از راه حل سردستی ازدیاد رابطه استفاده می کنن و نتیجتاً خیلی زیاد از سردستی ترین روش افزودن رابطه یعنی مهمانی دادن، به یک جایی می رسند که دیگه فضاهای واقعی شون تکافوی نیازشون رو نمی کنه در این حال ممکنه ازشون عکس العملهای مختلفی ببینی، یکی از اونها کشیدن مهمانیها به فضای مجازیه، این کاریه که من کردم. شاید احمقانه به نظر برسه، اما جذابیتهای خودش رو داره. برای من یک جور مهمانی دادن در خانه آشره. البته با خشونت کمتر :).
بدنه این متن دو بند اصلی دارد که یکی در مورد وبلاگ و دیگری در مورد رفاقت است.
1- وبلاگ :
نمی دونم از کجاش بگم. بعضی وقتها فکر می کنم عمق معجزه تکنولوژیک ماجرا، که اتفاقاً در سهل و ممتنع بودنشه، تجربه ای رو که ما بواسطه این تکنولوژی داریم به مسخر گرفته و بعضی وقتها هم فکر می کنم معجزه آنچه که تجربه می کنیم، که از قضا این اعجاز هم اعجاز سهل ممتنع بودن است،وجه تکنولوژیک ماجرا را ریشخند می کند
2- رفاقت:
آدمها رو کارکردهایی می بینی که وجه نهادی هویت می دن، بعد آدمها رو نهادهایی می بینی که به کارکردها هویت می دن، بعدترش باز آدمها رو همون کارکرد ها می بینی که در کار هویت دادن به نهادها هستند و بعد از همه اینها یاد می گیری تجربه رفاقت فرصت تجربه مناقشه مرزی کارکرد و نهاده یا لااقل این موضوع یکی از مهم ترین وجوه این فرصته.
موخره:
پیش از این پست داشتم کم کم از دل و دماغ نوشتم می افتادم، اما حالا، احساس می کنم دوباره روی فرمم. این موخره رو به رسم تاویل (به آن معنای نخستینش، پیش از آنکه بابک احمقی آن را به عنوان معادل فارسی هرمنوتیک بکار ببرد) در باب وبلاگ و رفاقت می نویسم. فرم وب رو دوست دارم چون احساس می کنم مرزهای واضح تقسیم بندی های درختی را بواسطه جایگزینی با نمایش نسبت مفاهیم در بافت ذهنی کمرنگ می کند. فراتر از آن احساس می کنم این فرم سخت برازنده هر تجربه ای در باب مناقشه مرزهای شناختی است،هر تجربه ای مثل رفاقت مثل انسانیت.