۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

ویژه برای رفیق

مقدمه:
این پست به شکل خاص برای رفیق نوشته شده و اگر ارتباط برقرار نمی کنید یا حتی سر در نمی آورید مشکل شماست و به تخم بنده صد البته ،و این نهایت لطف من به شما عموم خوانندگان این وبلاگ است چرا که مشکلات بنده، که نویسنده این وبلاگ باشم، حتی به تخم شما هم نیست.
اما بعد
رفیق می بخشی منو اگه اینجا از وسواس خبری نیست، که اگر می خواستم وسواسی بنویسم 73 پست که سهله، تا حالا 7.3 پست هم ننوشته بودم. همچنین می بخشی اگه در بی وسواس نوشتن خوب نیستم، خودت هم این را می دانی و می دانستی همان وقتی که به من گفتی وبلاگ ننویس تو روزنامه نگاری خوبی نیستی و من گوش نکردم، مثل تمام نصیحتهای دیگرت.قبلاً توضیح دادم و حالا هم محض خاطر انور و روی ماه تو عزیز دل دوباره می نویسم که اینجا در واقع یک مهمانی نیمه خصوصی برپاست که من در تهیه اسباب پذیرائی اش ماحضر سهل الحصول را به سفره متکلف و مرصع پلوی کذایی ترجیح می دهم و خلاصه در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست. مصداق عینی ش هم همین مهمانی امشب، که منور و مزین شده به قدوم تو رفیق با معرفت. جز همین زنگ زورخانه ای که ، قسم به سیبیلم، تا به حال برای ورود هیچکس دیگه نواخته نشده چیز دیگه ای در پذیرائیم نیست که ویژه ش کنه که فرقش با بقیه روزها را به چشم بیاره. نه اینکه فرقش به چشم نیادها نه! به چشم میاد خوبم میاد ولی در اسباب سفره نیست، در حضور توئه. دمت گرم
این مقدمه اختصاص داره به وبلاگ و رفاقت.
وقتی آدمها احساس تنهایی می کنند، یعنی وقتی ،به هر دلیل، در روابطشون ناکام می مونند، یکی از دم دستی ترین و ساده ترین و کور ترین واکنشهایی که به این احساس نشون می دن تلاش برای پر کردن این خلاء با افزایش کمیت رابطه است. برای اینکار هم ،خب، یکی از سردستی ترین و در عین حال موثرترین کارها مهمانی دادنه. بعد وقتی تنهایی آدمها خیلی زیاد میشه و در نتیجه خیلی زیاد از راه حل سردستی ازدیاد رابطه استفاده می کنن و نتیجتاً خیلی زیاد از سردستی ترین روش افزودن رابطه یعنی مهمانی دادن، به یک جایی می رسند که دیگه فضاهای واقعی شون تکافوی نیازشون رو نمی کنه در این حال ممکنه ازشون عکس العملهای مختلفی ببینی، یکی از اونها کشیدن مهمانیها به فضای مجازیه، این کاریه که من کردم. شاید احمقانه به نظر برسه، اما جذابیتهای خودش رو داره. برای من یک جور مهمانی دادن در خانه آشره. البته با خشونت کمتر :).
بدنه این متن دو بند اصلی دارد که یکی در مورد وبلاگ و دیگری در مورد رفاقت است.
1- وبلاگ :

نمی دونم از کجاش بگم. بعضی وقتها فکر می کنم عمق معجزه تکنولوژیک ماجرا، که اتفاقاً در سهل و ممتنع بودنشه، تجربه ای رو که ما بواسطه این تکنولوژی داریم به مسخر گرفته و بعضی وقتها هم فکر می کنم معجزه آنچه که تجربه می کنیم، که از قضا این اعجاز هم اعجاز سهل ممتنع بودن است،وجه تکنولوژیک ماجرا را ریشخند می کند

2- رفاقت:

آدمها رو کارکردهایی می بینی که وجه نهادی هویت می دن، بعد آدمها رو نهادهایی می بینی که به کارکردها هویت می دن، بعدترش باز آدمها رو همون کارکرد ها می بینی که در کار هویت دادن به نهادها هستند و بعد از همه اینها یاد می گیری تجربه رفاقت فرصت تجربه مناقشه مرزی کارکرد و نهاده یا لااقل این موضوع یکی از مهم ترین وجوه این فرصته.

موخره:

پیش از این پست داشتم کم کم از دل و دماغ نوشتم می افتادم، اما حالا، احساس می کنم دوباره روی فرمم. این موخره رو به رسم تاویل (به آن معنای نخستینش، پیش از آنکه بابک احمقی آن را به عنوان معادل فارسی هرمنوتیک بکار ببرد) در باب وبلاگ و رفاقت می نویسم. فرم وب رو دوست دارم چون احساس می کنم مرزهای واضح تقسیم بندی های درختی را بواسطه جایگزینی با نمایش نسبت مفاهیم در بافت ذهنی کمرنگ می کند. فراتر از آن احساس می کنم این فرم سخت برازنده هر تجربه ای در باب مناقشه مرزهای شناختی است،هر تجربه ای مثل رفاقت مثل انسانیت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر