۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

بن علی (قسمت هشتم): شوخی شوخی جدی نشه

این اتفاقات اخیر تونس که رژیم های سیاسی در سراسر مغرب عربی را دچار مشکل و تزلزل کرده به نظرم خوراک این تحلیلگران منتظر ظهور است که بیایند و آن را به عنوان بخشی از مقدمات ظهور ( با توجه به اهمیت راهبردی آن منطقه در تئوری های این دوستان) تفسیر کنند دور هم بخندیم. البته حقیقتا این  وحشت را هم دارم که برخی انگیزه های آخرالزمانی در بعضی حلقه های قدرت در ایران آتش دخالتهای ایران در شمال آفریقا و مغرب عربی را تند تر کند.   

بن علی (قسمت هفتم): چگونه دیکتاتوری بود؟ خوب،خوب،خوب


هر دیکتاتوری مجبور است بین تعقیب کردن امیال و خواسته های شخصی اش و تن دادن به منطق حکومت داری در دنیای امروز دست به یک انتخاب مصالحه ای بزند. طبیعی است که هر چه منطق اداره یک جامعه در دنیا امروز را با جدیت بیشتری پیگیری کند سهمش از کل ثروت و امکانات کشور برای ارضای امیال شخصی اش کمتر خواهد بود؛ اما، از سوی دیگر هر چه این منطق را با وفاداری بیشتری در جریان اداره امور رعایت کند ارزش خالص آن سهم افزایش خواهد یافت. اینکه این ارزش خالص کجا بهینه می شود یا لااقل در وضعیت اپتیمم عملی قرار می گیرد بسته به زمان و زمینی که بهینه سازی در آن انجام می شود متفاوت است. مجموعه اخلاق و روحیات و سلایق فردی حاکم سلطه گر و البته بایاس های فکری او را که به این مجموعه اضافه کنید می شود تصمیم شخصی حاکم سلطه گر در مورد منابع و امکاناتی که در اختیار دارد. اختلاف این بخش تا آنچه در عالم عمل اجرا شده حاصل نگرش و باورهای اجتماعی-سیاسی دیکتاتور است ( یعنی همان چیزی در ساختن یک هیولا از او وجودشان به فراموشی سپرده می شود) وقتی این اثر مشخص شد می توان آن را انگیزه شناسی کرد یا در ترازوی فلسفه اخلاق و حقوق و سیاست محک زد. منتها مقدم بر استفاده از این محکهای پیچیده سنجش ساده و اولیه ای وجود دارد که اطلاعات معنادار قابل توجهی در مورد رفتار حاکم سلطه گر به ما منتقل می کند:نسبت سهم انگیزه های فردی و شخصی و سهم نگرش های کلان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چگونه است؟
 تخمین این سهم در برخی موارد خیلی ساده است: بعضی ها، در شرایطی که نقد قابل توجهی وجود نداشته،  نقد را دو دستی چسبیده اند ( از توسعه بواسطه تکیه بر منطق مملکت داری در دنیای مدرن چشم پوشیده اند) . مثال می خواهید موگابه. یا بعضی ها در شرایطی که نقد قابل توجهی وجود داشته نسیه را دو دستی چسبیده اند (تاکید خود را بر توسعه از طریق التزام به منطق مملکت داری گذاشته اند). مثال می خواهید پادشاه فقید ایران. اینها تکلیفشان معلوم است و در دو سر طیف روبروی هم قرار می گیرند. بعضی جاها اما مسئله پیچیده تر است. تو تاکید بر روندهای توسعه و التزام به منطق مملکت داری مدرن را می بینی، اما، در آنسوی ماجرا سناریو چسبیدن به نقد پتانسیل قابل توجهی برای رقابت با این سناریو نداشته چون اصولا نقد قابل توجهی در کار نبوده است. مثال می خواهید بن علی در تونس، مبارک در مصر. در این موارد تخمین زدن سهم و ارزش گرایش سیاسی و امیال شخصی در برنامه ای که منابع کشور بر اساس اداره می شده دشوار است، اما، در تمام این موارد هم می توان حداقلی از توانایی عقلی و ثبات شخصیتی در حاکم سلطه گر را تصدیق کرد. در مورد شخص بن علی مقایسه روند حرکت تونس با کشورهای همسایه مانند اردن، الجزایر، سودان و مصر مرا به این جمع بندی می رساند که در طیفی که یکسوی آن افرادی همچون موگابه و در سر دیگر حاکمانی چون آخرین پادشاه ایران قراردارند؛ بن علی به محمدرضا پهلوی بسیار بسیار نزدیک تر از موگابه است.   

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

بن علی (قسمت ششم) : نگرانی اصلی من


وحشتم بیش از آنکه از آشوب و بلوا در تونس باشد از این است که سیاستمداران ابله جمهوری اسلامی میدان تازه ای برای کثافتکاری ، تولید نا امنی جهانی، بدنام کردن ایران و البته به آب و گل مالیدن پول مردم ایران پیدا می کنند. 

ارتش، مدرنیته و توسعه نیافتگی


جهان سومی ها ، به خصوص در دوران استعمار قدیم، یکی از اولین مظاهری که از مدرنیته دیده اند «ارتش مدرن» ، به معنای کلاسیک آن، است. این مفهوم از آن مفاهیمی بوده که درکش روی هم رفته جزء ساده ترین بخشهای درک مدرنیته است. داشتن ارتش مدرن برای سروسامان به وضع آشفته ای که ممالک توسعه نیافته با آن مواجه بوده اند یک ضرورت بوده ( یا لااقل همیشه اینطور به نظر رسیده). جالب ترین نکته ماجرا این است که عموما وقتی فردی در یک کشور توسعه نیافته بر ماشین ارتش مدرن سوار می شود بخش مهمی از احساس نیازش به فرایند توسعه و البته بخش بزرگی از احساس نیازش به توضیح دلیل کارهایش برای دیگران را از دست می دهد.
پ.ن: صرف نظر از این ارتباط ارتش و مدرنیته در کشورهای توسعه نیافته باید این نکته را نیز در نظر داشت که ارتش یکی از اساسی ترین ضمانتهای «انحصار حق استفاده از خشونت برای دولت»، به مثابه یکی از اصول فلسفه سیاسی مدرن است. 

بن علی (قسمت پنجم) : به تخمینهایتان بدبینم


وقتی می شنوم این اصغرهای ذوق زده از سقوط حکومت بن علی در تونس برای اینکه هیچ خیال پریشانی عیش ابلهانه شان را منقص نکند دائما تاکید می کند بنیادگراها در سرنگونی حکومت تونس نقشی نداشته اند و روشنفکران تونسی بدنه قدرتمند و قابل اعتمادی در جامعه تونس دارند به یاد تخمینهایی می افتم جوجه سوسولهای چپ در اروپا و ایالات متحده در مورد روشن اندیشی قابل اتکای اپوزیسیون مذهبی ایران در زمان پیروزی انقلاب 57 در ایران می زدند.

بن علی (قسمت چهارم) : تکرار تلخ


من وقتی شباهتهای بن علی و پادشاه فقید ایران را در چشم می آورم دلم سخت می گیرد و احساس اروتیک عجیبی نسبت به این بچه خوشگلهایی که با دنبک رقاصی دست گرفتن در جشن سقوطش پز روشنفکری می دهند پیدا می کنم.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

بن علی (قسمت سوم) : رهبران سلطه گر و پیامدهای دموکراتیک توسعه معمای ابولهول در مسیر پیشرفت ملل توسعه نیافته


 رهبران آگاه و مقتدر در کشورهای توسعه نیافته یکی از اصلی ترین عوامل آغاز کننده و تسهیل کننده فرآیند توسعه هستند. مشکل این است که گام برداشتن جامعه در مسیر توسعه و عبور از سطح معینی از رشدیافتگی اصطکاک بین نظام سلطه ایجاد شده بوسیله رهبران مقتدر و بدنه اجتماع تقریبا اجتناب ناپذیر است.  تعداد ممالکی که توانسته اند با موفقیت در حفظ پایداری بستر اجتماعی و سیاسی توسعه از این مرحله عبور کنند بسیار بسیار اندک است. متاسفانه تونس در این لیست قرار نگرفت.

بن علی (قسمت دوم) : ترک ناگهانی صندلی


دیکتاتور بودن یک امر شخصی نیست. مقصودم این است که در بسیاری از موارد تله ای درکار بوده که دیکتاتور را به دیکتاتور بودن مجبور کرده است. اجباری که باعث می شود اگر وضعیت دیکتاتور پیش و پس از دیکتاتور شدن را درچارچوب عقل ابزاری متعارف حساب هزینه و فایده کنیم این انتقال بین وضعیتها غیر قابل درک به نظر برسد. در بسیاری از موارد روان دیکتاتور برای حل تعارض این اجبار با حساب و کتاب عقل ابزاری متعارف و البته پندار قادر مطلق العنان بودن دیکتاتور، این اجبار را به سطح عقل معناداری یا عقل آئینی دیکتاتور بر می کشد و در قالب مجموعه ای از باورهای ارزشی و هنجاری صورتبندی می کند. این مجموعه باورها ارزشی و هنجاری شانس زیادی برای پایدار شدن در وجود دیکتاتور دارند چون تقویت و تثبیت شان یکی از اصلی ترین کالایی است که اطرافیان دیکتاتور در برابر  کسب منافع فراقانونی متکی به قدرت دیکتاتور به او می فروشند. و عموما در ارائه یک کیفیت خارق العاده از آن با هم رقابت می کنند.
این نکته عموما در مبارزه با دیکتاتور مانند یک شمشیر دو لبه عمل می کند. از یکسو تلاش برای منفی تر کردن بیلان ادامه دیکتاتوری ، درچارچوب عقل ابزاری، برای دیکتاتور از سوی مبارزین از آنجایی که نقطه نادرستی را هدف گرفته حکم مشت بر سندان کوفتن را دارد و از سوی دیگر بعضا درست زمانی که فکرش را نمی کنی، این باورهای ارزشی و هنجاری پشتیبانی عقل معناداری و عقل آئینی دیکتاتور را از دست می دهند و دیکتاتور در یک تصمیم ناگهانی و غیرقابل پیش بینی صندلی اش را ترک می کند و موجبات فروپاشی نظام قدرت حاکم را فراهم می آورد.
پ.ن1: دیکتاتوری که این فروپاشی در موردش اتفاق می افتد به نظرم باید از حد معینی آدم حسابی تر باشد.  
پ.ن2: خنده ام می گیرد از این موجوداتی که واقعا تصور می کنند دیکتاتور را شکست داده اند و تحقیر «شکست خورده فرضی» را نیشتر گشودن عقده های متعفنشان می کنند.

بن علی (قسمت اول) : آیا مبارزات بدون خشونت بمب نوترونی نظامهای دیکتاتوری در کشورهای توسعه نیافته است؟


مدتی است بدلیل بدبختی و گرفتاری و تنبلی کرکره یادداشتهای روزانه اینجا پائین بوده. تصمیم دارم این هفته هر طور شده دوباره این قسمت رو رو به راه کنم، اما، ماجرای بن علی و تونس رو نمی شه ازش بی تفاوت گذشت. یعنی بی تفاوت گذشتن از کنار چنین ماجرایی اصولا پذیرفتن مرگ رسمی یا لااقل به کما رفتن این وبلاگه. چیزی که من اصلا قبولش ندارم. لهذا در چند پست کوتاه یک کمی در مورد ماجرای تونس می نویسم.
قدرت و اطاعت  دوقلوهای جدا نشدنی هستند. می توان ادعا کرد اصولا تعریف پوزیتویویستی قدرت (سیاسی) توانایی وادار کردن افراد تحت تاثیر آن به اطاعت است.
تمام دم و دستگاه و دبدبه و کبکبه سیستم دیکتاتور، حتی بخش مهمی از فعالیت قسمتهایی در ظاهر کارشان سرویس دادن به مردم است،  هم در کار وادار کردن مردم به اطاعت هستند. منتها باید در نظر داشت که اراده عملی افراد نهایتا در طول این دستگاه علی عریض و طویل قرارگرفته و نقش جزء اخیر علت تامه را بازی می کند.
توجه به واقعیت اخیر مبنای تنظیم راهبرد مبارزات مردمی/ بدون خشونت در سه دهه اخیر بوده است. ارزش راهبردی تمرکز بر حلقه اراده انسانی در این است که اولا مبارزین را از درگیر شدن با سیستم بزرگ و قدرتمند دیکتاتور در زمینی که هیچ مزیتی برای مبارزه در آن ندارند معاف می کند و ثانیا تمرکز مبارزین را بر حلقه ای متمرکز می کند که دیکتاتور ، بنا به ماهیتش، در آن کمترین مزیت را دارد.
نتیجه تعقیب این راهبرد در بسیاری از موارد فروپاشی های برق آسای نظامهای قدرت با هزینه های حداقلی است؛ اما، باید این نکته را در نظر داشت که این روش بخش مهمی از دستگاه اعمال قدرت دیکتاتور را که از قضا غالبا در ارتباط تنگاتنگ ، و شاید بتوان گفت ناگسستنی، با مناسبت اجتماعی مردم دارد سالم و بدون تغییر می گذارد.
سالم باقی ماندن بخشهای اصلی و مرکزی سیستم اعمال قدرت متمرکز در کنار ارتباط فعال آن با مناسبات اجتماعی همواره جوامع آزاد شده از قید دیکتاتورها را با این تهدید روبرو می کند که رویه های سلطه در قالب مجموعه از خرده نظامهای اعمال قدرت متمرکز و غیرانسانی و یا تولد مجدد دیکتاتوری در یک لباس جدید بازتولید شوند.
دیکتاتوری های متمرکز بازتولید شده همراه خود فجایع بسیاری را می آورند: کاندیداهای تصاحب صندلی دیکتاتور برای کنار گذاشتن هم دست به رفتارهای خشونت آمیز می زنند و در آتش کوره های نفرت موجود در اجتماع می دمند و به آن سوخت می رسانند. فردی که نهایتا این صندلی را تصاحب کرد برای تثبیت وضعیت و موقعیتش رو به استفاده افراطی از ابزار خشونت می آورد. عدم تطابق وضعیت و موقعیت دیکتاتور تازه به دوران رسیده با صندلی دیکتاتور بالغ شده پیشین که در طول زمان رشد و تکامل یافته بود و صندلی اش را نیز تا حد زیادی با خود متناسب کرده بود برای دیکتاتور نو رسیده اسباب آشفتگی هایی در عرصه نظر را فراهم می آورد که نتیجه اش خشونت در عرصه عمل است ( چنانکه آرنت می گوید). همه هزینه هایی که اجتماع در مدت تثبیت دیکتاتور جدید با تحمل خشونت پرداخت می کند در واقع بیمه سفارش داده نشده ای است که دیکتاتور از سوی طبیعت اجتماع و نظام سیاسی برای ثبات سلطه اش دریافت می کند. این بیمه  اثرات سیاسی جالبی دارد که در جای دیگری به آن خواهم پرداخت.
بازتولید رویه های سلطه در قالب خرده نظامهای اعمال قدرت غیر انسانی نز در بسیاری از موارد تولید چنان سطحی از آشفتگی در نظام اجتماعی می نماید که مردم آرزومند تولد یک دیکتاتور جدید و آماده و مشتاق اطاعت از او می شوند و در نتیجه فجایع ذکر شده در بالا بازهم اتفاق خواهند افتاد.
با این اوصاف به تجربه تونس سخت بدبینم.   

قاعده و قاعده


جایی که هزینه مبادله بالاست اصولاً قاعده ای جز «ناپایداری» وجود نداره و هر پدیده مثبت پایداری در حکم یک استثناست. نکته جالب توجه اینه که اون چیزی که تعیین می کنه هزینه مبادله در یک محیط تعامل چقدره اینه که اون محیط چقدر قاعده داره و اون قواعد چقدر پایدارند و چقدر با نیازهای بازیگران اون محیط سازگارند. قاعده اول و دوم گرچه دقیقا به یک معنا نیستند، اما نسبت خیلی نزدیکی با هم دارند و قاعده اول زمینه ساز و تسهیل گر استقرار قاعده نوع دوم است و البته پایدار و شارپ موندنش رو هم تضمین می کنه دو موضوعی که حتی در صورت استقرار جبری قاعده نوع دوم در فقدان قاعده نوع اول بلای جان قاعده از نوع دوم خواهند شد.

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

تله افزایش قیمت انتظاری خود تشدید کننده


عزیز بسیار نازنینی در جایی پرسشی در مورد لوپ افزایش قیمت مطرح کرده بود؛ با این مضمون که: با توجه به تاثیر قیمت سوخت بر هزینه حمل سوخت و تاثیر بدیهی هزینه حمل سوخت بر قیمت تمام شده و نهایتا قیمت  عرضه آن آیا ما با یک لوپ افزایش قیمت سوخت مواجه خواهم بود ؟ من البته پاسخ این پرسش را ذیل آن گذاشته بودم، اما، فکر کردم شاید بد نباشد موضوع را اینجا هم منعکس کنم.  
در اقتصاد مبحثی به نام «انتظارات» وجود دارد. معامله گرها وقتی قصد دارند در مورد معامله ای تصمیم بگیرند علاوه بر وضعیت حال حاضر بر پیش بینی ای که از آینده دارند نیز تکیه می کنند.‏
شرکت ملی پخش فراورده های نفتی وقتی تصمیم به تغییر قیمت مواد سوختی به دستور دولت طماع گرفته اثر این افزایش در هزینه های حمل سوخت و در نتیجه افزایش قیمت سوخت به این دلیل را نیز در آن محاسبه نموده و قیمت را به صورتی اعلام کرده با وجود افزایش هزینه های حمل وضعیت تعادلی در زنجیره تامین سوخت برقرار باشد.‏ اگر قیمتها در بازار آزاد و با تکیه بر عرضه و تقاضا هم تعیین می شد ، باز هم وضع همین بود. فرض کنید کامیون داران تصمیم می گرفتند قیمت خدمات انتقال سوخت به جایگاه ها را افزایش دهند؛ برای آنها روشن است  که عکس العمل طبیعی اداره کنندگان جایگاه ( بدلیل افزایش قیمت تمام شده سوخت بر اثر افزاایش قیمت حمل) افزایش قیمت سوخت ارائه شده در جایگاه است. آنها هم در افزایش قیمت خدمات حمل سوخت علاوه بر افزایش قیمت اولیه مورد درخواستشان افزایش قیمت ناشی از افزایش ارائه سوخت در جایگاه ها را نیز در قیمت خدمات خود لحاظ می کنند و انگیزه ایشان از تکیه بر این «انتظار» عدم تحمل هزینه ناشی از افزایش قیمت ارائه سوخت در جایگاه هاست.
مشکل وقتی شروع می شه که بدلیل نقص در نظام علامتدهی قیمتها معامله گران بازار امکان پیش بینی انتظارات یکدیگر و در نتیجه تخمین یک انتظار مناسب برای خودشون رو نداشته باشن یا در این تخمین مرتکب خطاهای فاحش بشن. در این وضع بازار به راهبرد واکنش نشان دادن به قیمتهای جاری بازار رو می آره و دقیقا همون لوپی که بهش اشاره کردی ایجاد می شه.
منتها این فقط ابتدای مشکله. اگر این روند افزایش قیمت در تمام بخشهای نظام اقتصادی به صورت یونیفرم و ایزوتروپ اتفاق بیافته در واقع اصلا اتفاث مهمی نیافتاده و ما فقط با مجموعه ای تغییر اعداد مواجهیم، بدون اینکه ارزش واقعی کالاها تغییری کرده باشه. اما واقعیت اینه که این روند تغییر واکنشی قیمتها در بازار این وحشت رو برای همه بازیگران ایجاد می کنه که از طریق ارزش نسبی ارزش چیزی که از طریق فروشش ارتزاق می کنند فقیرتر بشن و در این وضعیت، علاوه قیمتهای جاری بازار ترسی که سطور بالا در موردش صحبت کردم تیدیل به یکی از راهنماهای اصلی افزایش قیمت در بازار می شه. وقتی ترس افراد نسبت به از دست رفتن سهمشون در کل ارزش موجود در نظام اقتصادی  راهنمای افزایش بشه طبیعی افزایش قیمت هر کالایی متناسب با توان فروشنده ش برای افزایش قیمت اون خواهد بود. افرادی که برای افزایش قیمت کالاهاشون از برتری راهبردی برخوردارند همون کسانی هستند که امروز هم بخش ثروتمندتر جامعه رو تشکیل می دن. این نکته رو هم باید در نظر داشت در بسیاری از موارد ( اگر نگوئیم تمام موارد) این برتری راهبردی خود ناشی از مزایای قرار داشتن در طبقات ثروتمند و فرادست جامعه است. اثر ترکیبی این دو واقعیت ( تناسب تغییر قیمت با قدرت بازیگر و قدرت بازیگر با ثروت او) اثر ویرانگر غیر قابل تصوری دارد: با قرار گرفتن جامعه در این سیکل معیوب، ثروتمندان با تکیه بر قدرت خود در تغییر نسبی قیمتها ثروتمندتر می شوند و بواسطه ثروتمندتر شدن برای ایجاد تغییر قیمت تواناتر می شوند و در این چرخه معیوب فاصله فقیر و غنی در جامعه تا مرز فروپاشی نظام اقتصادی افزایش پیدا می کند.
در طرح هدفمندسازی هم یکی از مشکلات اصلی این است که «شوک قیمتی» ایجاد شده در قیمت سوختهای فسیلی به عنوان بخش مهمی از سبد کالاهای اساسی مورد استفاده در نظام اقتصادی کشور خطر ایجاد اختلال جدی در نظام علامتدهی قیمتها و افتادن سیستم اقتصادی در چرخه معیوب تورمی اشاره شده وجود دارد.
در پایان این نکته رو باید اضافه کرد که در حالت عادی هم در بازار آزاد وضعیت تعادلی بر اساس قدرت نسبی بازیگران تعیین کننده قیمت تعیین می شه، اما، تفاوت اون حالت با این حالت در اینه که در اون وضعیت برقراری تعادل با نگاه بلند مدت به تعامل اجزای مختلف بازار با یکدیگر و در قالب تعریف سناریوهای برد-برد شکل می گیره، اما در این وضعیت ترس از سقوط سیستم افراد به تعریف سناریوها برد-باخت تشویق می کنه و درگیر شدن در این سناریوها به نوبه خود وحشت و ناامنی رو در بازار بیشتر می کنه و این چرخه معیوب تا فروپاشی سیستم ادامه پیدا می کنه‏.

هبوط


سالهاست من کسانی را که «وسوسه نفس» برایشان دغدغه ای جدی بوده و هست مسخره می کنم. اینها همیشه در نظرم آدمهای سطحی و ناتوان و بدبختی بودنده اند که از درونی کردن ارزشها و سازگار کردن اجزای وجودشان عاجزند. اینها به نظرم نمونه های رقت باری از «ازخودبیگانگی»  هستند. یعنی در حالی که درگیر مسئله و مشکلی هستند که در واقع در درونشان قرار دارد تصور می کنند در میدان یک «نبرد بیرونی» هستند. اصولا همین «اشتباه» که می توان گفت در واقع در سطح «پدیدار شناسی من» اتفاق می افتد مادر «وسوسه» است و باعث هبوط از ملکوت دغدغه وجودی ، که «پدیدارشناسی وجودی من» را تغذیه کرده و در سوی دیگر ماجرا، از آن تغذیه می کند، به زمین برزخی گناه و وسوسه. داستان نبرد بی سرانجام انسان و وسوسه از اینجا آغاز می شود که خود قصه مطولی است و اینجا قصد پرداختن به آن را ندارم.     
امروز هم همچنان بر نظر سابقم در مورد زندانیان وسوسه استوارم. با این تفاوت که خودم هم یکی از آن بدبختهای عاجز هستم.
پ.ن1: یعنی اینقدر فوق العاده است؟
پ.ن2: یعنی من اینقدر خاک بر سر شده ام؟