۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

چهره اقتصادی فاشیسم

فاشیسم از منظر فلسفه سیاسی رویکردی به مقوله قدرت است که حفظ قدرت در ساخت ، عموماً به زور مزیتهای نظامی و امنیتی، حاکم شده را برترین مصلحت شمرده و تقدیس می کند و در این راه از طیف وسیعی ابزارها از جمله نظامهای شبه ایده ئولوژیک مبتنی بر تعصبات ملی، دینی یا قومی استفاده می کند. باید توجه داشت این نظامها نه برآمده از چنین شبه ایده ئولوژی هایی بلکه مصرف کننده آن هستند و در هر کجا که لازم باشد با سرعت و خشونت غیر قابل باوری دست به کار تغییر آن می شوند. در حوزه اقتصاد، فاشیسم تشنه قدرت، لزوم دخالت حداکثری قدرت در امور اقتصادی را مسلم می شمارد. این نظام گرچه در جهت اپتیمم نمودن حفظ قدرت با ساختارهای طبیعی بازار و نظام اقتصادی کنار می آید اما به دستاویز خیر اکثریت و مصلحت نظام در جهت حفظ و توسعه قدرت عموماً چنان در این ساختها مداخله می نماید که آنها به مرور از هویت و کارکرد طبیعی خود خارج می شوند و در زیر پوسته بیرونی حفظ شده شان نهادهایی مسخ شده و بیمار دست اندرکار تجمیع قدرت در ساخت حاکم هستند. فکر می کنم واضح و بدیهی است که ما باید فاشیزم و عوارض آن را خوب بشناسیم.در اطراف فاشیزم مغالطه های قابل توجهی هم وجود دارد، از جمله در حوزه اقتصاد هر مداخله جویی عمیق و جسورانه ای در نظام اقتصادی توسط بعضی از مفسرین سیاسی-اقتصادی بی دقت به رویکرد فاشیستی تعبیر شده در صورتی که نسبت این دو با یکدیگر در سطح انگیزه شناسی است که رخ می نماید و تجزیه و تحلیل در سطح عملکرد می تواند منجر به اشتباهات عمیقی در برداشتها شود. این پست علاوه بر تاکید به لزوم شناخت عمیق تر فاشیزم بهانه ای برای معرفی دایره المعارف اقتصاد بود که عجالتاً می خواهم پیشنهاد کنم مقاله ای که در مورد چهره اقتصادی فاشیزم نوشته را بخوانید.لازم به ذکر نیست که فاشیزم هم مانند هر پدیده تاریخی دیگر پس از یک ظهور نابغه یک ظهور ابله دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر