۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

چهارشنبه دهم آذر 89


صبح به قرار ملاقات طولانی ای رفتم که اهداف کاری مشخص و مطولی داشت، اما، عملا فقط به گپ و گفتهای دوستانه گذشت. حدود ساعت 4:00 به هتل برگشتم. با یک پیراهن چروک، یک پیراهن کثیف، یک قرار ملاقات شبانه و با تعطیلی لاندری هتل مواجه شدم. تف به این شانس. اگر می خواستم بر روال همیشگی ام رفتار کنم باید بی خیال ملاقات می شدم و توی رختخواب ولو می شدم. اما اینبار متفاوت رفتار کردم. پاشنه همت را کشیدم مدت نسبتا طولانی در بخشی از شهر که هیچ شناخت و آشنایی پیشینی با آن نداشتم به دنبال لاندری گشتم و بالاخره موفق شدم. هر کسی که مرا از پیش می شناخت و از این موضوع مطلع شد تنها فرضیه قابل قبول در ذهنش این بود که لاجرم با بانوی دلربایی وعده دیدار دارم و هر چه قسم و آیه می خوردم که دوست نازنینی که امشب خواهم دید مردی با سبیلی به غایت کلفت است دوستان این پیراهن اتو کرده را دم خروسی می دانستند که مانع از باور قسم حضرت عباس بنده در مورد جنسیت سمت دیگر قرار ملاقات بود. این همه وراجی کردم که بگویم اثر خوشایند این کار به ظاهر کوچک و نسبتا پر زحمت در بهبود حال من برای خودم باور نکردنی بود. از آن تجربه های کوچک ، اما مهمی بود که باید درسش را چراغ راه زندگی کرد.
پیش از رفتن سر قرار، در حال قلیان کشیدن، می شود گفت به صورت ناخواسته، در برنامه مزخرف بیست و سی می دیدم که از اعدام شهلا جاهد حرف می زنند. انگار که مامور به قرائت بیانیه دادستان باشند. اصولا فقط از شواهد و مسائلی صحبت می کرد که در جهت تائید اعدام شهلا بود. حتی یادم می آید موقعی که در مورد تعدد قاضی های بررسی کننده پروننده صحبت می کرد گفت 27 قاضی بررسی کننده پرونده متفق القول حکم به اعدام شهلا داده اند. تا جائیکه من می دانم از 27 قاضی 20 قاضی شهلا را گناهکار و 7 نفر بیگناه تشخیص داده اند. مصاحبه با وکیل متهم و سایر مخالفان هم هیچ. فکر می کنم بخش مهمی از انگیزه تلویزیون دهن کجی به فعالین حقوق بشر در ایران با انگیزه های سیاسی بوده و هست. به نظرم این دوستان باید در پیوند تاکتیکی شان با جریانات سیاسی توسعه خواه و امکان گسترش اردوگاه هوادارانشان به بخشهایی از جامعه که توافق و همراهی سیاسی بیشتری با جمهوری اسلامی دارند تامل و مداقه جدی کنند.
البته باید این نکته را هم اضافه کنم که دیدن برخی برنامه ها در رسانه میلی، مثل برنامه «شوک»، کاملا این دیدگاه را در من تقویت می کند که بخشی از ماموریت تلویزیون توجیه رفتارهای خشن سیستم انتظامی و امنیتی است. درباره انگیزه های آن رفتارها و این دفاعیات البته می توان بیشتر نوشت.
با یک دوست بسیار عزیز فیلم «لطفا مزاحم نشوید» را برای بار دوم دیدم. بسیار فیلم جذابی است. من حقیقتا دفعه اول متوجه طنز خارق العاده ای که بدون هیچ گونه اغراق و باور ناپذیری ( تعبیر آن عزیز همراه) در بیشتر سکانسهای فیلم جاری است، به نظرم فوق العاده می آید.
امروز هم مثل دیروز، اخبار سیاسی ندارم.      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر