۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

سه شنبه 10 بهمن ماه هزار و سیصد و نود و یک


9 روزه که اینجا چیزی منتشر نکردم. راستش اصولا چیز زیادی ننوشتم که بخوام منتشر کنم. ملاحظاتی هم البته وجود داشت. در روزهای اخیر تعداد زیادی از روزنامه نگارها ( نقل قول غالب 12 نفر) بازداشت شدند. وزارت ارشاد بیانیه داده که جرائم بازداشت شدگان مطبوعاتی نبوده. یکی از رسانه های محافظه کار ( فارس به گمانم) گفته که این بازداشتها در ارتباط مدرسه روزنامه نگاری بی بی سی بوده. به نظرم بخشی از ماجرا هم مربوط به نزدیک شدن زمان انتخابات است. روزنامه نگارها در ایران امروز تا حد زیادی همان فعالان اجتماعی یا به عبارت دیگر راهبران فعالیت های اجتماعی از طریق انتشار سیگنال ( به خصوص در فضای رسانه های غیر رسمی) هستند. زمانبندی بازداشتها به نظرم مناسب بوده واقعا، نه اونقدر از انتخابات دوره که اثری رو که باید در تضعیف نظام سیگنالینگ غیر رسمی نذاره و نه اونقدر نزدیکه که سایه اش بر سر انتخابات سنگینی کنه. الان که این یادداشت رو می نویسم تعدادی از بازداشت شده ها آزاد شدند خوشبختانه. بنا به اخبار موجود یکی از اصلی ترین محور سوالات طرح شده (انگار که امتحانه) سخنان رهبر در 19 دی درباره آزادی انتخابات بوده. یک بخش از این پدیده که خبرنگاران در ایران تبدیل به نوک پیکان کازارهای سیاسی و اجتماعی شده اند؛ خوب به طور طبیعی وابسته به حرفه آنهاست که شبکه سازی و تنظیم و انتشار محتوا، محور و جوهر آن است. بخشی از ماجرا به رسانه زدگی در جهان سوم بر می گرده و بخشی هم البته ریشه در پدیده بهار مطبوعات اصلاحات داره. این دو پدیده اخیر خودشان البته حکایتهای مفصلی هستند که ارزش پستهای مستقل و جداگانه دارند. اما به هر حال این تمرکز نظام سیگنالینگ همیشه جنبش های اجتماعی و سیاسی در ایران را به شکل های گوناگون آسیب پذیر کرده و باید فکری به حال آن و مهندسی مجدد نظام علامتدهی طبقه متوسط کرد. یک نکته بسیار ناراحت کننده در مورد بازداشتهای اخیر حضور افرادی در لیست بازداشتی هاست که در مجلات روشنفکری و نسبتا وزین( و نه رسانه های صرفا خبری) فعالیت می کردند. امیدوارم این بازداشتها مقدمه تعطیلی این نشریات نباشد.
یکی از اتفاقات جالب روزهای گذشته هم این بود که دولت با تغییر آئین نامه سازمان تامین اجتماعی مرتضوی را که از ریاست سازمان برکنار شده بود به عنوان سرپرست سازمان در صندلی مدیریتش ابقا کرد. این «دور زدن» که البته وقتی دور زدن قانون است خیلی ها از آن انتقاد می کنند؛ سکه رایج روزگار ما در نظام سیاسی و اقتصادی کشور شده و تصور من این است که گرچه در حال حاضر احمدی نژاد با فاصله زیاد از سایرین در این زمینه جلوتر است و مخالفانش این عملکرد را دستمایه انتقاد از او قرار داده اند؛ اما، ان فقط شروع مسابقه است و ویروسی که در این هشت ساله با احمدی نژاد وارد بدنه سیاسی کشور شد بعد از این هشت سال به پایان دوران پنجره ای خود می رسد و در روزهای نه چندان دور ابعاد تازه و البته وحشتناکی از حمله آن به همه جا و همه چیز را شاهد خواهیم بود.
از اتفاقات جالب دیگر این روزها ماجراهایی است که پس از دفاع عسگراولادی از سران فتنه و پافشاری بر آن مواضع اتفاق افتاده است. بدنه محافظه کاران در واکنش های مختلف در برابر این اصلاحات موضع گرفته اند یا تلاش کرده اند بواسطه تفسیر آن را تعدیل و تلطیف کنند. هاشمی هم گویا مصاحبه ای کرده و در دفاع از
عسگر اولادی حرفهایی زده. بازگشایی این پرونده در آستانه انتخابات ریاست جمهوری البته هیجان انگیز است؛ اما اگر قرار بود اثری داشته باشد باید خرداد 88 گفته می شد و به اجماع بدنه مهمی از سیاسیون می رسید. در حال حاضر این حرفها بیشتر پتانسیل دور کردن اذهان از کانسپت انتخابات آزاد را دارد. اشاره به این پتانسیل به این معنا نیست که من متوجه کارکرد این پروکسی در موضع گیری عسگراولادی علیه سیاستهای تمامیت خواهانه رادیکال نیستم. منتها گمان نمی کنم این موضع گیری اثری داشته باشد؛ یعنی اولا منجر به عقب نشینی جدی از سوی طرف مقابل شود؛ یا اگر بشود این عقب نشینی انعکاسی از یک تغییر نگاه راهبردی باشد و ارزشی بیش از یک ملاحظه تاکتیکی داشته باشد و به علاوه بسیار بعید می دانم این حرکت تاکتیکی (به فرض وقوع) تاثیر مثبتی در تراز جنبش سبز داشته باشد. جایی هم از هاشمی (خیلی مطمئن نیستم) نقل شده بود که حصر عملا برداشته شده و موسوی و کروبی خود در استفاده از آزادی بازیافته امساک و احتیاط پیشه می کنند. اگر واقعا چنین حرفی زده شده باشد باید به حضرات گفت این به معنای برداشته شدن حصر نیست؛ بلکه، به معنای موفقیت زندانبان در نهادینه و درونی  کردن حصر است.من این را با تصویری که از آقای موسوی دارم بسیار بعید می دانم.
دولت آبادی (دادستان تهران) هم از «دوستان انقلاب» خواسته که از تکرار ماجرای انتخابات آزاد پرهیز کنند.یعنی در واقع به هر زبانی که می شد گفتند که نگویید. حالا هی بگویید چرا به ما می گویند زبان نفهم.
پریروز ، بعد از مدتها، یک جلسه کاری خوب و مفید و دلچسب دارم. احساس می کنم یک کارهایی بعد از مدتها دارد روی غلتک می افتد و به مرحله ای می رسد که قابل برنامه ریزی باشد.گوش شیطان کر.
   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر