۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

انسان اقتصادی


تعریف «انسان اقتصادی» که ، در قالب بنگاه و خانوار، موضوع علم اقتصاد است به تعریف «انسان عاقل» ، در معنای عرفی و حداقلی آن، بسیار نزدیک است. انسان اقتصادی انسانی است که با در نظر گرفتن شرایط ، به طور و ثابت و پیوسته می کوشد، بواسطه تخصیص منابع محدودش به ساختاری از مصارف، مطلوبیت خود را اپتیمم کند. مقایسه کنید با رفتار پایدار و پیش بینی پذیر در استفاده از ابزار برای تحقق اهداف که تعریف داشتن عقل عرفی است. با این حال فاصله و شکافی بین این دو مفهوم وجود دارد که ناشی  از این فرض ضمنی در استخراج تابع مطلوبیت است که : مطلوبیت بواسطه بهره مندی ایجاد می شود و کاهش بهره مندی هرگز سبب افزایش مطلوبیت نخواهد شد. این درحالی است که انسان های واجد عقل عرفی در بسیاری از موارد انتخابهایی می کنند که در جهت ماکزیمم کردن بهره مندی نیست. مثلا من شغل کم درآمد خودم را به بازاریابی برای لارجر باکس ترجیح می دهم و  اگر مرا مثال خوبی از فرد عاقل نمی دانید خود را در موقعیت ها و شرایطی در نظر بگیرید که بدون هیچ الزام بیرونی و خارج از چارچوب مبادله یا سرمایه گذاری از برخی منافع خود صرفنظر می کنید ( مثلا وقتی به خیریه ای اعانه می دهید یا برای من هدیه می خرید).  این فاصله (بین اقتصادی و انسان عاقل) یکی از عوامل انحراف پیش بینی های نظریات اقتصادی از رفتار انسانهای واقعی تلقی می شود و به این دلیل مورد علاقه اقتصاد دانان است.
بخشی از این ماجرا که خودش رو در قالب تغییر الگوی مصرف خانوار نشون می ده ( مثالی که در مورد تغییر رفتا ر شما زدم) ارزش توجه نظری نداره ( نه فقط به این دلیل که در مورد شماست بلکه) چون به هر حال به عنوان صورتی از مصرف قابل تعبیر و اضافه شدن به تابع مطلوبیت رو داره. قسمت جالب این ماجرا اونجاست که ملاحظاتی سبب تغییر رفتار انسان اقتصادی در عرضه نیروی کار به بازار ( در موضع خانوار) یا تغییر الگوی خرید و مصرف نهاده های تولید ( در موضع بنگاه ) می شه. اگر اشتباهات شناختی و محدودیت های روانی رو ( که اولا همراهان جدایی ناپذیر عقل هستند و ثانیا بخشی از اون که منشا فردی داره ماهیتش نویزه) کنار بذاریم عامل اصلی این اعوجاج ( یا شاید بهتر باشه بگم تغییر) رفتارها تاثیر نهادهای اجتماعیه ( بخشی از خطاهای شناختی و محدودیتهای روانی که ماهیت سیستماتیک و حضور فراگیر اجتماعی دارند رو هم این نهاد ها خلق می کنند به نظرم). شما الگوی رفتاری مطلوب نهاد اجتماعی رو پیش می گیرید و نهاد اجتماعی با احساس تعلق و اعتبار به شما پاداش می ده.
نکته کلیدی ماجرا اینجاست که نهادها از طریق تبلیغ و ترویج الگوهای رفتاری در واقع جذب منابع می کنند و بسیاری از این منابع با منابع مالی قابل جایگزینی هستند. هر چقدر که نهادهای اجتماعی با استفاده از منابع مالی سازگار تر باشند و بازار خرید و فروش اعتبار و تعلق این نهادها وسیع تر و ریشه دار تر باشه رفتار انسانهای اون جامعه هم به رفتار انسان اقتصادی نزدیک تر می شه. چرا که تبدیل نهاده های غیر مالی به دارایی های مالی و سپس تخصیص آن به مصارف مختلف ، بواسطه بهینگی ناشی از انعطاف پذیری و کم قیدتر بودن تخصیص، نسبت به تبدیل  مستقیم نهاده های غیر مالی به صورت های مختلف اعتبار اجتماعی مرجح خواهد بود.
نتیجه اینکه : اگر می خواهید بدانید در یک جامعه معین، رفتار آدمها چقدر به رفتار اقتصادی نزدیک است به سراغ مهم ترین و قدرتمندترین نهادهای اجتماعی بروید و سهم و جایگاه ساختاری نهاده های مالی در اداره آنها را ارزیابی کنید.
نتیجه دوم اینکه: اگر طرفدار توسعه عقلانیت اقتصادی در جامعه هستید به نهادهای اجتماعی کمک مالی کنید و اونها را تشویق کنید تا  خودشان را بر اساس اداره با نهاده های مالی سازماندهی مجدد کنند.
نتیجه سوم اینکه: اگر فکر می کنید بعضی نهادها در جامعه برای مهار و کنترل رفتارهای مبتنی بر عقل اقتصادی ضروری هستند هرگز به اونها کمک مالی نکنید و تلاش کنید در جذب کمک های مالی ناموفق باشند.
پ.ن: اونجا که گفتم مبادله اعتبار اجتماعی با دارایی های مالی، نسبت به تبدیل نهاده های غیر مالی به این اعتبار مرجحه، رونق اقتصادی رو فرض گرفتم. در وضعیت رکود و کسادی ( یا بالا بودن هزینه مبادله در برخی بازارها)  ممکن است تبدیل مستقیم نهاده های غیر مالی به اعتبار اجتماعی بهینه تر باشد.
نتیجه اینکه: هزینه مبادله صرفا از منظر اقتصاد اطلاعات بر شکل گیری ساختهای اجتماعی تاثیر نمی ذاره. یک شکل تاثیر گذاریش هم چیزی است که بنده ایجا نقل کردم.
     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر