۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

محیط زیست ایران، تهدیدات بزرگ، آرزوهای کوچک

در مملکتی که همکلامی با هر آگاه یا فعال حوزه محیط زیست، سرزدن به هر پایگاه خبری که اخبار این حوزه رو پوشش می ده و یا حتی یک نگاه سرسری به روزنامه های روز برای آگاه شدن چند فاجعه زیست محیطی در حال وقوع کافیه؛ باید آرزوهای کوچکی مثل اجرای ساده ترین صورتهای طرح تفکیک زباله از مبدا رو با خودمون به گور ببریم.
نمونه اش همین سطل زباله ای که چند صباحی در کنار شوتینگ زباله ما برای دریافت زباله های خشک جاخوش کرده بود. اینقدر کم محلی و سو استفاده ( از ناحیه کون گشادهایی که زورشون میومد دریچه شوتینگ رو بکشن) دید که خیلی آروم و بی سر و صدا راهش رو کشید و رفت. اینقدر زود، ناگهانی و بی خبر که حتی فرصت نکردم ازش یک عکس یادگاری بگیرم.
اما مهم نیست، تصویرش برای همیشه در قلبم می مونه. مسخره س؟، می دونم، اما بهتر از اینه که تصویر ماندگار قلبت جنگلهای پاکتراشی شده یا نیزارهای سوخته باشه.
پ.ن: فعلا خیلی کس خلم. جدی نگیرید. خودش خوب میشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر