۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

نظام

یک نبرد پیچچیده است. چه وقت انسانها باید به نظمی خود ساخته تن بدهند و خود را در مقابل آن قربانی کنند، که اگر چنین نکنند ان نظم و نظام چه گونه ارزش خواهند یافت؟ و در چه شرایطی آن محافظه کاری اندیوژوالیستی که اصالت فردیت انسان را برتر از هر نظم خودساخته ای می بیند، و فقدانش جمود و کسادی حرکت و تغییر در سیستم را به دنبال دارد، بایستی حاکم شود؟
شاید سرراست ترین جواب از این پیش فرض که خیر حداکثری خیر حداکثری اجتماع است بدست می آید. یا مثلاً در نمونه ای پیشرفته تر از شاخصهای تجمیعی نرمال شده با شاخصی از یکنواختی توزیع. نمونه هایی هم سراغ دارم که در این حوزه رو به یک عدالت تسهیمی آورده اند، به این معنا که در حوزه فردیات حداقلهایی را بر هر چیز دیگر مقدم می دارند و پس از آن ماجرا به نظام تجمیعی واگذار می کنند و البته در بسیاری از موارد این نظام تجمیعی آن مکانیزم خیر حداکثری را معیار مواجهه نظام های خصوصی و عمومی با یکدیگر می کند.
من اما در این زمینه معیار یکسره متفاوت را می پسندم. معیار من نگرش به فعالیتها به مثابه پرسشهایی شناخت شناسانه است. در یک وضعیت عمومی البته یک دور آوستی نشان دهنده وضعیت متقابل این دو نظام با یکدیگر است و هر چه قوت دور بیشتر و تعادل بین اجزا بیشتر باشد، به سبب اهمیت بازگشت پذیری بنا آنچه پیش از این گفته ام خشونت کمتری تجویز و توصیه می شود. البته از طرف دیگر می توان گفت اگر در ذهن افراد بین این دو حوزه یک دور آوستی برقرار باشه اصولاً به خود اجازه استفاده از روشهای خشن را نخواهند داد. می توان یک قدم جلوتر هم رفت و گفت آن آشفتگی نظریه که آرنت در مورد آن صحبت می کند در واقع علتی برای ایجاد عدم تعادل است. اینکه عکس قضیه هم برقرار است یا نه را درست نمی دانم. اما آنچه برای من انگیزه طرح این مسئله در اینجاست صحبتهایی است که این روزها در مورد تقدم آبروی نظام(مقدس جمهوری اسلامی) بر جان چند شهروند می شنوم. به نظرم می رسد تحلیل وقایع اخیر از این زاویه می تواند نتایج جالب توجهی به دنبال داشته باشد.در این باره بیشتر خواهم نوشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر