۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

بحران ایرج میرزا

این روزها بحث داغ ایرج میرزا در مشهد که با تغییر نام خیابان ایرج میرزا به جلال آل احمق و سپس نصب توجیهیه این عمل از سوی شهرداری در ابتدای خیابان آغاز شد و با انعکاس مطلب در اینترنت و شکل گیری اعترضات اهالی وبلاگستان ابعاد جالب توجهی پیدا کرد، باعث شد تا این بنده حقیر سراپا تقصیر بواسطه تورق نسخه الکترونیکی دفتر و دیوان حضرتش قدری شناختم را نسبت به ایشان تعمیق نمایم(جمله رو حال کردین ؟) و اکنون قصد دارم نتایج این تعمیق و تعمق را با دوستان در میان بگذارم.
آقا کی گفته ایرج میرزا شاعر بوده؟، دارم جدی می گم و به این نوک تیز سبیل تاب داده تازه اصلاح کرده ام سوگند ذره ای قصد شوخی ندارم. اصلاً مگر هر سخن موزون و مقفایی شعر است؟ اشتباه نفرمائید قصد ندارم ایشان را بدلیل گفتن از ک..ر و ک...ن مذمت کنم یا اهمیت شخصیت یا افعالش را نادیده انگارم. بر عکس قصد دارم بگویم تازه فهمیدم ایرج میرزا کیست و چرا اهمیت دارد.
ایرج میرزا طناز و اهل هزل بوده، در گفتن سخن موزون و مقفی طبع آزمایی می کرده و البته دو اثری که با موضوع مادر خلق کرده به زعم من اگر شعر هم نباشد بسیار مطبوع است. اما تا اینجا چیزی بیشتر از بسیاری از ایرانیان ندارد و اگر قرار باشد بواسطه این صفات نام فردی را بر کوچه یا خیابانی بگذاریم قطعاً کوچه و خیابان کم می آوریم.
ایرج میرزا آدمی بوده شبیه (بخوانید همفرکانس) طبقه متوسط فضیلت دوست غیر آخوند ایرانی، که آن روزها به اعتباری شکل و به اعتباری «سروشکلی تازه» می گرفته و بواسطه این همفرکانسی با بهره وری بالایی از جناب میرزا خصائلی همچون تجدد دوستی، تامل عرفی از دین و پیرایه زدایی از آن بر اساس عقل عرفی متجدد، بنا نمودن اخلاق بر پایه عقل عرفی متجدد و امثال این گرایشها را دریافت می کردند. من بطور مشخص مزیت میرزا عموماً در رسانه او می بینم، به نظرم خودش در طرح بسیاری از این مقولات حتی کاملاً سنتی عمل کرده و این اگر به جهت نطری ضعف محسوب می شود به لحاظ عملی قوت او بوده است. در حوزه شیوه طرح مسئله با اندکی مسامحه می توانم او را نوعی بوکاچیو (نویسنده دکامرونه) قلمداد کنم. ایرج در عین اینکه دوری از سیاست را به صلاح نزدیک می دانسته به اعلیحضرت رضاشاه کبیر علاقه ویژه ای نشان می داده تنها امید ایران را سردارسپه می دانسته. مسئله ای که به او و موقعیتش اهمیت بیشتری می دهد و در آینده مفصلاً آن را بررسی خواهم نمود.
مخلص کلام اینکه اهمیت میرزا نه در ادیب بودن که در موضع اجتماعی اش و توانایی انتقال آن موضع به افراد هم طبقه اش بواسطه مشخصات رسانه اش بوده. در چنین وضعیتی آیا انتظار تحمل نام او بر یکی از خیابانهای مشهد از طرف یک دستگاه شبه حاکمیتی قابل قبول است؟هرگز!!!. نظر مرا بخواهید با اندکی مسامحه امیدوار بودن به تاثیر این امضاها در تغییر نام این خیابان مانند این است که امیدوار باشیم با اعتراض و جمع آوری امضا می توان نام میدان امام حسین در تهران را به فوزیه باز گرداند. .
پ.ن1: از زمان تغییر نام این خیابان تا شکل گیری این ماجراها فاصله زمانی نسبتاً زیادی وجود داشته. به نظر می رسد این قضیه بعد از نصب آن پرده کذا در شرح دلایل تغییر نام شکل گرفته است.
پ.ن2: تخمینم این است که شهردار مشهد این کارها را به عنوان خوش خدمتی جهت ارتقاء رتبه احتمالی انجام می داده است. البته انتظار رسیدن خبر این موضوع به جایی که او می توانسته جایزه خوش خدمتی اش را دریافت کند در مدت زمان مناسب (یعنی پیش از پایان موج اول تقسیم مناصب در دولت دهم) چندان معقول نبوده. از اینجا به بعد دو برداشت در مورد قضیه می توان داشت، یکی اینکه این کار در واقع رشوه به فرد یا گروهی قشری بوده که میرزا بدجور در ....شان گیر کرده بوده، به امید انکه سفارش ایشان برای جنابش کارسازی نماید و دیگر اینکه تلاش برای رسانه ای کردن ماجرا نیز بواسطه ایادی و عوامل ایشان بوده به مصداق «به امید شاید برسد به خاک پایش، چه پیامها سپردم، همه سوز دل، صبا را»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر