۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

حکایت عبید و حقوق مردم ایران

ا.ن فرموده که بر سر حقوق ملت ایران معامله نمی کند. واقعاً از این خنده دار تر نمی شد حرفی زد. تو به عنوان رئیس جمهور اصولاً نماینده ما هستی برای اینکه از طریق معامله با تمام دنیا وضعیت ما را بهبود بخشی. صد البته بدیهی و طبیعی است که نمی توانی بر روی چیزهایی که ما هیچگونه حقی نسبت به آن نداریم معامله ای صورت دهی، پس لاجرم باید دقیقاً بر سر حقوق ما که برای همین معاملات در دست تو امانت است معامله انجام دهی. کاری به باصرفه یا بی صرفه بودن معامله ندارم، مشکل با اصل حرف حضرت آقاست. بعضی وقتها با خودم فکر می کنم شاید این حقوق را با حقوقی ملت بر گردن او دارند و نمی بایست آنها را با چیزی معامله می کرد اشتباه گرفته و آن معامله و این اصرار به عدم معامله حاصل همین اشتباه است. بعض اوقات هم از ذهنم می گذرد شاید در رویاهای هذیان گونه اش می خواهد برای یک بار هم که شده به نمایندگی از ما بر سر چیزی که هیچ حقی بر آن داریم معامله ای کنیم، تا چیزی باشیم مثل خودش و اینطور جان به سرش نکنیم. ماجرای این معامله نکردن و آن معامله کردن مرا عجیب به یاد حکایت عبید می اندازد از وضعیتی مشابه برای دختری در شب زفاف.در جریان هستید که؟!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر