۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

سه شنبه هژدهم آبان 89

مهم ترین خبر امروز برای من اینه که صاحابش داره می یاد : )
سه روز گذشته را بیشتر با هدف ترمیم و ایجاد نظم و ترتیب تعطیل کرده بودم، اما حقیقت ماجرا این است که جز تنبلی و یللی تللی خواندن کاری نکردم. صادقانه باید اعتراف کنم که از این وضع اصلا ناراحت و ناراضی نیستم. حقیقتا احساس خوشایندی دارم مثل کشیدن تمام شیره زندگی در این چند روزه و تف کردن تفاله اش. آرزو می کنم در حال مرگ هم چنین حسی داشته باشم.
همه حال خوش این روزها بویژه عصر و ابتدای روز سه شنبه با یک تلنگر ناخوشایند قدری تحت تاثیر قرار گرفت. تا به حال برایتان پش آمده است بدلائل مختلفی مثل روشن نبودن اطلاعات محیطی، واضح نبودن رویه های تصمیم گیری برای خودتان و یا سخت بودن ورود به مسئله از ورود به یک ماجرا چشم پوشی کنید، اما وقتی همان مسئله بسیار حادتر و ناراحت کننده تر شد مجبور به رویارویی با آن شوید؟ این درست اتفاقی بود که سه شنبه برای من افتاد. در واقع من بیش از آنکه ناچار به این رو در رویی شوم در اثر یک اشتباه در آن موقعیت قرار گرفتم. شماره ای را که نمی شناختم جواب دادم و با کسی رو به رو شدم که نمی خواستم. با کسی که من در برابرش در مقام یک کلاه بردار ظاهر شده بودم، بدون اینکه کلاه برداری کرده باشم. در واقع کلاه بردار اصلی شخص دیگری بود.آن شخص دیگر هم البته کلاه برداری خفنی نکرده بود، اصلا تمام آن کار ر و رابطه را هم خودش شکل داده بود، طرف مقابل هم ( همان که بر اثر اشتباه ناچار از مواجهه با او شدم) آدم بسیار بی پرنسیبی است که بنا به مجموعه ای از اخبار معتبر خود بارها و بارها با برنامه ریزی قبلی و به صورت سیستماتیک قصد کلاهبرداری از ما را داشته. اصلا در این مثلت ارتباطی اگر یک نفر شایسته عنوان کلاهبردار باشد همان بنده خدایی است که در این ماجرا فعلا نقش قربانی کلاهبرداری را دارد. ماجرا کم اهمیت تر از آن بود که بخواهد مرا عمیقا تحت تاثیر قرار دهد، اما، خوب بود از آن جهت که که مرا به فکر کردن در مورد رویه ای که طی شده بود وادار کرد. به این فکر کردم که هزینه اعتباری بی دلیلی ( گیرم در برابر یک کلاهبردار بالفطره) پرداخت کردم و به این فکر کردم که عمده ترین منبع ناراحتی من این است که در این موقعیت قرار گرفتم بدون اینکه در مورد آن تصمیم روشنی داشته باشم، حال آنکه قطعا می توانستم در این مورد تصمیم مشخصی بگیرم و به آن عمل کنم. به نظرم کاهش چگالی این اتفاقات در زندگی روزمره مان ( در مورد من بیشتر در حوزه کار مصداق داشته) نشان روشنی از بلوغ شخصیتی است و یکی از آن پارامترهایی است که باید همه ما در مورد خودمان بصورت مداوم پایش اش کنیم.
اما اخبار:
اوباما در هند اعلام کرده است که از عضویت دائم هند در شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت می کند. این خبر از آنجایی اهمیت ویژه دارد که نشان دهنده یک تغییر عمده در جغرافیای جهانی قدرت سیاسی است. و البته جالب است از این جهت که هند یک کشور در حال توسعه پر جمعیت ( چیزی شبیه به چین، البته با تنوعات مذهبی و قومی بسیار بزرگتر) است که با تعقیب الگوهای دموکراتیک در حوزه سیاست و تلاش برای حضور در بازارهای نوین اقتصادی، مثل بازار IT ، توانسته در موقعیتی قرار بگیرد که شانس عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل را پیدا کند. سمت دیگر این ماجرا هم البته این است که موضع دو دوزه بازها و کلاهبردارهای حرفه ای ( یعنی چین و روسیه) به این وسیله در شورای امنیت بازهم ضعیف تر و ضعیف تر می شود. مسئله اخیر وقتی بهتر درک می شود که در نظر آوریم دو کلاهبردار فوق الذکر به مصداق فرموده سعدی که : «ده آدمی بر سفره ای نان خورند و دو سگ بر جیفه ای به سر نبرند» چشم دیدن یکدیگر را هم ندارند و البته کلی هم اختلافات تاریخی خفن دارند. وجه دیگر این ماجرا هم البته تضعیف موضع پاکستان در برابر هند است. پاکستان از آنجا که اصولا کشور حرامزاده ای است که از درون هند بیرون کشیده شده، عملا با هند شکلی از دشمنی ذاتی را دارد. باید دید آیا کسب یک جایگاه مهم توسط هند در دنیای متمدن اردوگاه بنیادگراها را در پاکستان تقویت نمی کند؟. اخرین نکته در مورد این حرف اینکه من پیش از این هیچ سابقه ای از این ایده در هیچ کجای جهان سیاست سراغ نداشتم، نمی دانم ، اما بعضی وقتها فکر می کنم شباهت اوباما به احمدی نژاد واقعا خیلی زیاد است. می رود سفر بعد همینطور جوگیر می شود و یک چیزی می گوید.
آقای اوباما در ادامه سفرهای استانی ، ببخشید آسیایی، شان سری هم به اندونزی زده، یعنی زادگاه مبارکش. در آنجا هم افاضه فرموده اند که بین امریکا و جهان اسلام سو تفاهماتی وجود داشته که در حال برطرف شدن است. واقعیت این است که به نظرم هیچکس به اندازه کسی که به این حرف باور دارد در مورد رابطه اسلام با آمریکا ( بخوانید نظام جهان گستر دموکراسی لیبرال) دچار سو تفاهم نیست. اسلام ، به مثابه یک نظام قدرت، در برابر قدرت امپریالیستی دموکراسی لیبرال در برابر یک دو راهی است. دست شستن از قدرت سیاسی و تبدیل شدن به هر چیزی جز یک نظام قدرت سیاسی و یا تلاش برای نابودی قدرت امپریالیستی نظام جهان گستر دموکراسی لیبرال. در اینجا همینطور که ملاحظه می کنید یک نبرد جدی وجود دارد. نبردی که جز با نابودی یکی از دو طرف خاتمه پیدا نمی کند. هیچ سو تفاهمی هم در کار نیست. برای من قابل درک است که هر کس از جمله اوباما مجبور به بر زبان آوردن این جملات در یکی از بنیادگرا ترین کشورهای اسلامی باشد، اما، امیدوارم خودش گول خودش را نخورد.
خبر دیگر هم اینکه آژانس بین المللی انرژی اتمی در آخرین گزارش خود رسما اعلام کرده ایران با بازرسان این آزانس برای اثبات غیر نظامی بودن برنامه اتمی ایران همکاری نمی کنند و بدون این همکاری ها اثبات این موضوع عملا ممکن نیست.
بهترین و خوش ترین خبر را اما گذاشتم برای آخرین لحظه. گشت ارشاد منحل شد، تازه مسئولین در راستای اهمیت دادن به حقوق شهروندی ما  گشت حقوق شهروندی راه اندازی کرده اند. این سوال برایتان پیش آمده که وظیفه این گشت چیست؟ فکر می کردم مسئله بدیهی باشد!!! دقیقا همان وظایف گشت ارشاد. با توجه به پیشنهادی که در یادداشت دیروز  در مورد ادغام نیروی انتظامی و وزارت ارشاد دادم، پیشنهاد می کنم نام گشت ارشاد به همان وضع سابق باز گردد تا هم با ادغام پیشنهادی متناسب باشد و هم تپه حقوق شهروندی درختکاری نشده باقی بماند.
زیاده عرضی نیست.  
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر