۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

پنجشنبه بیستم آبان 89


صبح را به نوشتن یادداشتهای عقب مانده دو روز گذشته گذراندم و به چیز دیگری نرسیدم. ظهر به اتفاق یکی از عزیزانم برای نهار به بابالقمه رفتم ( واقع در خیابان سی تیر) پیش از گرفتن غذا ترکیب شلوغی خیابان و گرسنگی و نبودن فضایی در داخل غذا فروشی برای خوردن قضا کلافه ام کرده بود؛ اما، با آمدن غذا همه چیز تغییر کرد. حقیقتا می توانم ادعا کنم من دیروز ظهر غذا نخوردم بلکه با محصولات بابا لقمه شهوترانی کردم. نهار سنگین اما خوشمزه ام رو با یک قلیان مفصل تکمیل کردم ( به اتفاق همان همراه نازنین، که البته اهل قلیان نیست ) آن حالت خوشایند بعد از قلیان حقیقتا به نظرم جلوه ای از جلوه های بهشت بود. داشتم با خودم فکر می کردم اگر من فاوست بودم و بابالقمه مفیستوفلس آن لحظه طلائی و خارق العاده ای که درست بعد از بیرون آمدن از شیره کش خانه تجربه کردم، درست همان لحظه ای که می گفتم ای چرخ بایست و ای فلک درنگ کن.  من در آن لحظه اماده بودم روحم را به کنسرسیوم بابا لقمه و مدیریت شیره کش خانه بفروشم، افسوس که آنها خریدار نبودند. حقیقتش را بخواهید از آنجایی که پیش بینی نمی کردم مفیستوفلس اینجا راه را بر من ببندد ( چه کسی در این مورد می تواند درست پیش بینی کند) هماهنگی های لازم را با ماریا هم به عمل نیاورده بودم و بالاخره این ترس وجود داشت که از روایت گوته به روایت مالرو منتقل شوم و در این وضعیت البته کاری نمی توان انجام داد جز اینکه خر را آورد و باقالی را بار کرد. راستی یادم باشد یکبار در جایی بنویسم من دلچسب ترین نوازش و دلجویی که در عمرم دریافت کرده ام حول محور همین کانسپت خر و باقالی بوده است. بعدا خواهم نوشت.
اما اخبار امروز :
جدی شدن بازگشت مهدی هاشمی به ایران خبری است که این روزها زیاد شنیده می شود. بی بی سی گفته همزمان با قوت کرفتن این شایعه فشارهای محافظه کاران به قوه قضائیه برای محاکمه و تعقیب وی افزایش چشمگیری یافته است. دیروز دوست نازنینی تحلیل می کرد که اگر مهدی هاشمی به ایران برگردد حتما زندانی خواهد شد و هاشمی هم به صورت علنی ، لااقل، کاری جدی تر از منتشر کردن چند نامه در مورد خاطرات کودکی مهدی در محضر امام نخواهد کرد. دوست دیگری هم معتقد بود این حالت فراری بودن کلا به نفع خانواده هاشمی نیست، مهدی هاشمی اگر برگردد چه زندانی شود و چه مورد تعقیب قرار نگیرد برای هاشمی یک پیروزی بدست آمده است. من اما تصور می کنم واقعا معلوم نیست با بازگشت مهدی هاشمی چه اتفاقی در صحنه سیاست ایران رخ دهد. آیا هاشمی این قدرت را دارد که برای پسرش مصونیت ایجاد کند؟ اگر جواب مثبت باشد هاشمی علاوه بر حمایت پسرش ضربه حیثیتی وحشتناکی هم به احمدی نژاد و اعوان و انصارش وارد کرده است. اما از سوی دیگر اگر هاشمی توانایی دفاع از فرزندش را نداشته باشد و فردی که تا این حد زیر سایه هاشمی است بدون هیچ ممانعت جدی مورد تعرض قرار بگیرد باید گفت ما از نقطه عطفی در شکست اقتدار هاشمی عبور کرده ایم. این وسط البته راه بینا بینی هم وجود دارد. آن هم اینکه خامنه ای در این میان نقش حفاظ مهدی هاشمی را ایفا و بدینوسیله قدرت خود را تثبیت نماید. متاسفانه باید بگویم من در اعماق قلبم احساس می کنم ما از لحظه شکسته شدن هاشمی چندان دور نیستیم. از اتفاقی که قطعا در سرنوشت سیاسی ایران و جمهوری اسلامی نقطه ای مهم است. امیدوارم احساسم غلط باشد. در حاشیه بگویم که امشب با دوست عزیزی در مورد دزدی های دوران هاشمی و احمدی نژاد حرف می زدیم. پرسش جالبی مطرح می کرد از این قرار که چرا به رغم اینکه دار و دسته احمدی نژاد دزد تر هستند و به رغم اینکه مردم خراب شدن وضع مملکت را کاملا حس می کنند هنوز بخش قابل توجهی از عوام الناس هاشمی و خاندانش را سمبل و سردسته دزدها در مملکت می دانند؟ پاسخ من این بود که علاوه بر رتوریک موفق تمام کسانی که سعی کردند از «سرمایه ملی نفرت از هاشمی» نردبان ترقی بسازند فساد دوران هاشمی بیش و پیش از آنکه فساد سیستماتیک به مثابه فساد باشد، پدیده ای ناشی از توسعه بوده و جمعیت بسیار زیادی  درگیر منافع ناشی از آن شدند و علاوه بر آن بسیاری از منافع و موقعیتهای مشروعی هم که در آن شرایط خلق شد از سوی بخش قابل توجهی از جامعه به رسمیت شناخته نشد. حتی شاید بتوان گفت در اثر فعالیتهای هاشمی طبقه جدیدی خلق شد که پیوندش با سایر اجزای جامعه ایران همچنان پر از تناقض و پیچیدگی است. در این مورد باید مفصلا و جداگانه نوشت. 
نکته دیگر اینکه بادامچیان رئیس خانه احزاب زرت و زورت کرده در مورد حضور موسوی و کروبی در انتخابات آینده. حضرتش فرموده که شنیده ایم آقایان دارند برای انتخابات بعدی آماده می شوند و برای حضور در آن شرط و شروط می گذارند، اما، آنها هم متهم و هم مجرم هستند و امکان شرکت در انتخاباتی که در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی برگزار می شود ندارند. بادامچیان البته بی ارزش تر از اونه که بخواهیم حرفهاش رو تجزیه و تحلیل کنیم، اما، در این ماجرا یک نکته قابل توجهه و اون اینکه بالاخره انتخابات ( ولو صوری و بی ارزش) بعدی سیستم فرا می رسد و برگزار می شود. قرار است موضع جنبش در برابر آنها چه باشد؟ در این مورد به نظرم مفصلا باید حرف زد.
ایران در واکنش به تصمیم یونسکو برای عدم پشتیبانی از برگزاری مراسم روز فلسفه در ایران آن را آپارتاید علمی خواند و ستاد برگزاری جشنواره اعلام کرد جشنواره را با شکوه تمام برگزار خواهد کرد. اصولا قمارباز اگر  به برخی از اعضایش حواله ندهد که دلش از غصه می پکد، اما، بنده در وضعیت حاضر جز ان گشت شصتم چیزی برای نشان دادن به خانم اعوانی ندارم. در دیدارهای خصوصی می توانم نسخه اصلی را تقدیمشان کنم البته.
یک کمی هم اخبار هسته ای بدهم:
در حالی که ترکیه سعی داشت خود را نخود آش مذاکرات هسته ای ایران کرده و ندای حاجی انا شریک سر دهد، خانم کلینتون توکشان را چید و اعلام کرد فقط ایران و 5+1 بازی هستند. این اقدام ایشان جدا شایسته تقدیر است. اگر قرار است جنازه هم بشویم راضی نیستیم نعشمان را این ترکهای لاشخور بخورند.
احمدی نژاد هم بالاخره حرف دلش را زد و بازرسان آژانس را رسما به جاسوسی متهم کرد. فکر می کنم این اظهار نظر از جهت صراحت و مقام طرح کننده در ایران بی نظیر باشد. وضعیتمان روز به روز به شرایط صدام در آستانه حمله آمریکا شبیه تر می شود. باید ترسید جداً
قدری هم به نیت رفع خستگی از سفرنامه قزوین پرزیدنت محمود بنویسم:
ایشان در قزوین فرموده اند بخش مهمی از اندیشه های حکومت اسلامی در قزوین شکل گرفته و اجرایی شده اند. به نظرم این حرف ایشان بسیار عمیق و قابل تامل است.
شب مهمان دوست بسیار نازنینی بودم. در راه داشتم به تعطیلات خود خواسته چند روزه اخیر فکر می کردم و به امید عبث قرار گرفتن در موضع فعال بواسطه ایجاد وقفه در انجام وظایف.عبث بودن این امید برای من سالهاست روشن شده و این ماجرا مصداق آزمودن آزموده بوده. در راه داشتم فکر می کردم به اینکه چطور در اولین فرصت ممکن باید در کار شیرجه بزنم. بعد با خودم فکر کردم این شیرجه زدن اصولا فکر کردن نمی خواد. فقط باید انجامش داد و الان هم به جای کار فقط باید به مهمانی و لذت بردن از اون فکر کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر