۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

دوشنبه یکم آذر 89


امروز روز بسیار گندی بود. صبح را با تنش و استرسی آغاز کرده ام که تا این لحظات پایانی روز همچنان در تعقیب من است. نتیجه اینکه کارنامه مشعشع من در این روز، تا این لحظه،  پاسخ یکی از چند نامه عقب افتاده ،یک یادداشت سطحی ، یک گل واژه وبلاگی و مقادیر معتنابهی تلاش ناموفق برای وصول پول بوده است. اعتراف می کنم که نامه ای هم که نوشتم در واقع پاسخ دوستی بود که بسیار از من رنجیده خاطر شده بود و گرنه عمراً نامه را هم نمی نوشتم.
احساس می کنم به دوران نوجوانی بازگشته ام، نیمی از عمر را صرف درست کردن دردسر می کنم و نیم دیگر را در گرفتاری آن دردسرها به بطالت می گذرانم. من و یک دوست بسیار عزیز یک تفاهم نامه نصیحت متقابل امضا کرده بودیم، اما بدلیل بعد جغرافیایی آنطور که باید و شاید این تفاهم نامه عملی نشد. احتمالا چهارشنبه را در تهران می گذراند و این فرصت فراهم می شود تا یکدیگر را ملاقات کنیم. ایشان البته بزرگتر از آن هستند که به نصیحت بنده نیاز داشته باشند، اما این دیدار برای من فرصت مغتنم کسب فیض خواهد بود. انشاالله.
گرچه در این نوشته ها تغییر محسوسی وجود ندارد، اما، قالب کلی شان در ذهنم بسیار پخته تر شده است و امیدوارم نتیجه اش کم کم خود را در نوشته ها هم نشان بدهد.
از آنجایی که امروز یک روز بسیار ک..ری بود، اهم اخبار امروز هم یک خبر ک..ری است:
پاپ بندیکت استفاده از کاندوم در رابطه جنسی را بلامانع اعلام فرمودند. ایشان البته افزوده اند که استفاده از کاندوم عمل جنسی را از عشق ( و احتمالا حال) تهی کرده و به چیزی در سطح استفاده از دارو فرو می کاهد. آگاهان امور ضمن ابراز خرسندی از عمق اطلاعات پاپ در مورد مسائل آمیزشی ( فرق بی کاندوم و با کاندوم) خطاب به حضرت ایشان فرمودند، آقا شما اجازه بده ما داروی خودمان را بخوریم و به درد خودمان بسوزیم و بسازیم. ضمنا در برخی محافل پزشکی شنیده شده تجویز این دارو به کشیشان محترم کاتولیک می تواند میل به کودک آزاری با سوائق جنسی را در آنان کاهش دهد.
خبر دیگر اینکه مجلس شورای اسلامی در واکنش به انتشار پیشنهادات کارگروه ، از سوی کدخدایی ، آن را به روح و محتوای مذاکرات صورت گرفته نامرتبط دانسته و لیستی از تخلفات دولت را منتشر کرده اند. در مورد اصل این دعوا بیشتر خواهم نوشت، اما یک نکته هست به نظرم جای گفتنش دقیقا همین جاست. از بیچارگی بیچارگان یکی هم این است که در دلش نسبت به دشمنی  که با دشمن می جنگد احساس مودت می کند. اصلا در بیچارگی بیچارگان همین بس که برای ادامه حیات ناچارند دنیا را به دوست و دشمن تقسیم کنند و بر چهره هر یک نقابی از جنس روایات های اسطوره ای بگذارند.
خبر سوسولی اما غمبار امروز هم توقیف چلچراغ، نشریه نوجوانان، بود. جزء معدود سنگرهای مطبوعاتی باقی مانده در دست اصلاح طلبان بود و گرچه روی کاغذ نشریه نوجوانان محسوب می شد از حمله های تند و تیز سیاسی و مموتی و اذناب هیچ پرهیز نمی کرد ( و البته شاید این در تناسب تام با روح نوجوانی بود) هیچ وقت از چلچراغ خوشم نیامد. همیشه به نظرم یک جوری بود. شاید به خاطر اینکه نشریه نوجوانان است و من اصولا هیچ وقت از نوجوانان خوشم نیامده و به نظرم یک جوری هستند. شاید به این دلیل که به نظرم همیشه یک جور حماقت توی چشم و یک جور عدم تناسب در نوجوانی هست. شاید هم از چلچراغ بدم می آمد چون یک مدل تخمی از نوجوانی ارائه می داد، یعنی سعی می کرد نوجوانی و جوانی را در فریم یک فرهنگ سنتی که در آن اصولا جایی برای این کانسپت وجود ندارد بچپاند. حقیقتش من رو یاد روشنفکرهای مذهبی می انداخت. شاید از چلچراغ بدم می یومد چون خاتمی رو سرش رو می زدی، تهش رو می زدی توی چلچراغ بود. به نظرم اصولا به درد همین می خوردند که «الگو» ی نوجوان مسلمان ایرانی باشد. هم چلچراغ و هم خاتمی.  به هر حال به هر دلیلی که از چلچراغ بدم می یومد از بسته شدنش متاسف شدم.
   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر