۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

ثروت خاطرات


دُرم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
پ.ن1: ما که ضمه رو گذاشتیم بالاش ولی هر کی می خوند دَرَم از دیده چکان است به یاد لب لعلت خیلی آدم باحالی بود
پ.ن2: البته یک سناریو هم این بود که دِرَم بخوانند. با تیتر هم سازگار بود همچنان
پ.ن3: میام اینجا خیر سرم یک سطر «عاشقانه پابلیش کنم» ( سلام ناصری) زیرش  پنجاه خط شعر کرسی و مسخرگی می نویسم. بعد تازه می گم چرا حال و روزم اینطوریه. پس چه جوری باید می بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر