۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

چهارشنبه سوم آذر 89


امروز را بعد از تنشهای مزخرف روزهای اخیر با دل راحت یللی تللی خواندم. این یللی تللی خواندن برای من دارد می شود مثل سیگار برای سیگاریها. وقتی ناراحتند می کشند که غم از یادشان برود، وقتی خوشحالند می کشند که خوشحالی شان مضاعف بشود و وقتی هیچ حس و حال خاصی ندارند جهت در آمدن از احساس هیچ و پوچی می کشند ( امان از تجربه) . یللی تللی من هم همین حکایت را پیدا کرده. اعصابم به هم ریخته است یللی تللی می کنم. مشکلم حل می شود از خوشی یللی تللی می کنم. وضعیت بینابینی هم که اصولاً وضعیت یللی تللی کردن است.
بگذریم و سراغ اخبار برویم:
صرف نظر از مجموع گمانه زنی های این روزها در مورد دلیل برخورد گامبیا با ایران ، یک نفر، اگر درست به خاطرم مانده باشد یکی از نماینده های مجلس ، در این مورد حرفی زده بود که ارزش ثبت کردن دارد. ایشان گفته بود: ایران در واقع در این موقعیت هزینه سرمایه گذاری کردن روی کشورهایی که شخصیت دیپلماتیک با ثباتی را ندارند پرداخت می کند. به نظرم واقعا صرف نظر از اینکه دلیل اصلی ماجرا چه بوده ؛ این حرف بسیار اصولی است. به عنوان تکمله می توان به آن افزود که مردم این مملکت مدتهاست یکی از اصلی ترین اقلام هزینه هایی که می دهند هزینه سرمایه گذاری بر روی افراد یا نهادهایی است که شخصیت مدیریتی با ثبات و شناسنامه داری ( در هیچ زمینه ای) ندارند.
امشب با یک دوست در سفره خانه جدید الکشفم ( سفره خانه قبلی که داف سنتری بود برای خودش به دلایل نامعلوم و به صورتی مشکوک مدتی است که تعطیل شده) قلیان پارتی گرفته بودیم. در مورد یکی از آدم حسابی ترین وزرای کابینه احمدی از قول یکی از نزدیک ترین همکارانش می گفت: یکی از مشکلات بزرگ وزیر این است که به دلیل نداشتن سابقه کافی در تصمیم گیری قادر نیست در طول روز به تعداد کافی مورد و موضوع مطالعه و در موردشان تصمیم گیری و دستور صادر کند. ایشان تازه در بین وزرای احمدی جزء گلهای سرسبد محسوب می شوند. این را عرض کردم به عنوان شاهد از غیب موضوع بالایی.
خبر جالب دیگر اینکه ظاهرا مطهری عزم خود ( و یا شاید چیز دیگرش) را راست کرده برای اینکه رئیس جمهور را برای سوال به صحن مجلس بکشاند. باید دید این درگیری ها چطور پیش می رود.
امشب ناخواسته و به دلیل پاسخ دادن تلفنی که قصد پاسخ دادنش را نداشتیم این دوستان قطب اموزشهای مجازی جهان اسلام بار دیگر خفت مان کردند. این بار البته به نسبت دفعه قبل عملگرا تر شده اند، طرف گفت برایم شرح خدمات بنویسید به همراه پیش نویس قرارداد ، پست کنید تا من با تصویبش زمینه همکاری مان را فراهم کنم. یکی از مشکلات ما در این مملکت این است که همه سعی می کنند تا جائیکه امکان دارد از طریق پشت هم اندازی و مادرق...بگی قیمتها را بشکنند و با این کار هم به خود و هم به تامین کنندگان صدمه می زنند. بعضی وقتها با خودم فکر می کنم در این مملکت یکی از چیزهایی که آموختنش بسیار بسیار ضروری است مدیریت تامین است. در این مورد اگر فرصت شود یک سرفصل آموزشی خواهم نوشت. به نظرم البته واقعا یکی از موانع ساختاری اساسی شکل گرفتن مدیریت اصولی تامین در نظام دولتی ایران مسئله نوع نگاه به مفاهیمی مثل درستکاری و دزدی و فساد است. در این مورد بعدا بیشتر می نویسم.
 حقیقتا من خیلی دلم نمی خواهد این کار را با این دیوانه ها انجام دهیم ( کارفرما فوق العاده بی سواد و ابله است) منتها در سمت دیگر ماجرا، شرکای بالقوه ما در این طرح آدمهای حسابی هستند و موقعیتهای خوب و مستحکمی در وزارت علوم دارند و من مایل نیستم موقعیت تحکیم و توسعه روابط با این آدمها از بین برود.
از قلیان پارتی که برگشتم مشغول نوشتن شرح خدمات از روی توصیف محصولی که قبلا داده بودیم شدم. در نوع خودش فعالیت ذهنی جذاب و لذت بخشی است. ربطش خیلی مستقیم و سر  راست نیست، اما، داشتم با خودم فکر می کردم یکی از مشکلات ذهنی و شخصی من برای مدیریت کسب و کار همیشه این بوده که ، شاید به اقتضای علائق و دیدگاه اقتصاد کلانم، داخل کسب و کار خودم هم بعضی وقتها مسئله را اینقدر انتزاعی و کلان می بینم که باعث بی توجهی به موارد انضمامی می شود. البته یک نگاه دیگر هم این است که در دیدگاه من نقصی وجود دارد که این دو عرصه( انضمامی-انتزاعی/ خرد-کلان)  را نمی توانم به درستی به هم پیوند دهم، وگرنه در شکل اصولی این دو باید تقویت کننده یکدیگر باشند و نه ناقض هم. در این مورد هم اینجا و هم به صورت مستقل بیشتر خواهم نوشت.
کلا احساسم این است که این کار هنوز دارد به صورت یک کسب و کار خویش فرما اداره می شود و باید به این سمت حرکت کرد که نسبتم را با آن به مالکیت کسب وکار تغییر دهم. یکی از اولین قدمهای این راه اعمال انضباط بیشتر است. در این مورد هم بیشتر خواهم نوشت.
یکی دیگر از مسائلی که این روزها در مورد کار خیلی ذهن مرا به خود مشغول کرده است، حضور ما، به عنوان مشاوران اقتصاد و مدیریت، در انواع انتخابات است. این کار از یک جهت بخشی از سرویس ما به مشتریانمان ( در مقام شخص حقیقی) در چارچوب یک معامله غیر رسمی است که علاوه بر اینکه به تثبیت قدرت و نتیجتاً حفظ منافع ما کمک  می کند دستمان برای ایجاد تغییرات و اثرات مورد نظرمان در سیستمی که برای آن کار می کنیم باز تر می کند، اما از جهات گوناگونی با برخی ملاحظات حرفه ای اخلاقی، تکنیکی و راهبردی برخورد و مغایرت دارد. در این مورد هم تفصیلا خواهم نوشت.
امروز جلسه خیریه هم، به دلیل آلودگی هوا و البته شل و ول بازی بعضی از شرکت کنندگان تعطیل شد. نکته اساسی ماجرا این است که همین آدمها وقتی کار خیر مثلا پختن و فروش کوفته قل قلی در بازارچه خیریه است حسابی پایه اند و برای انجامش سر از پا نمی شناسند. اما برای انجام دادن یک کار جدی و ماندگار، مثل این کار ، اینقدر دست دست می کنند. گرداندن کار داوطلبی در ایران هم مشکلات و مسائل عجیب و غریب خودش را دارد. واقعیتش این است که من خودم هم دارم انگیزه هایم برای این کار را از دست می دهم. هدف من این بود که در این مجموعه سطحی از استانداردهای مدیریت عملکرد را برقرار کنم و بعد از حصول اطمینان از پایداری عملکردشان آنها را با کاری که باید انجام دهند تنها می گذارم؛ اما، عملکرد آدمهای اصلی و ثابت این ماجرا به گونه ای است که من هر چه جلوتر می رویم بیشتر امیدم را برای اینکه اینها توانایی گرداندن اصولی چنین سیستمی را داشته باشند از دست می دهم. راستی باید یادم باشد یک جایی یک یادداشت مفصل جداگانه هم در مورد تغییرات بهزیستی در این سالهای اخیر بنویسم. مسئله به نظرم بسیار جالب توجه است. طبیعتا جای چنین نوشته ای این وبلاگ نخواهد بود.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر